۱۳۹۰۰۵۱۱

دو نقل قدیم

دو نقل
علامه‌ قزوینی، در یادداشت‌های خود، گاهی جملاتی از کتب خطی آورده که سهمناک است. مثلن ذیل مدخلِ طمغاج، که قزوینی می‌گوید مراد از آن همان پکن است، و به نقل از کتاب طب، یکی دو پاراگراف نوشته، فجیع، در توصیف احوال فرستاده‌ی خوارزمشاهیان به دربار مغول:
چون سلطان محمد خوارزمشاه مرا فرستاد برسالت نزد چنگیز خان چون به حدود طمغاج و نزدیک دارالملک التونخان رسیدیم از مسافت دور پشته‌ی بلندی سپید در نظر آمد چنانچه تا بدان موضع بلند سه روز منزل یا زیادت بود مارا که فرستادگان خوارزمشاهی بودیم چنان ظن افتاد که مگر آن بلندی سپید کوه برف است و از راهبران و خلق آن زمین پرسیدیم گفتند آن جمله استخوان‌های آدمیان کشته شده است. چون یک منزل دیگر رفتیم چنان زمین از روغن آدمی چرب و سیاه گشته بود که سه منزل دیگر در آن راه بایست رفت تا بزمین خشک رسیدیم، چندین تن از عفونت آن زمین بعضی رنجور و بعشی هلاک شدند. چون بدر طمغاج رسیدیم در یک موضع در پای برج حصار استخوان آدمی بسیار جمع بود که استفسار کرده آمد، چنان تقریر کردند که در روز فتح این شهر بیست هزار دختر بکر را از این برج بیرون انداختند و همانجا هلاک شدند تا بدست لشکر مغول نیفتند، این جمله استخوان‌های ایشان است. (طب ص335-336)
×××
در شرح و تحلیلِ فیلمِ راشومون از کوروساوا، سعید عقیقی واقعه‌ای تاریخی نقل کرد که سه منزل زمان لازم بود تا بویش از دماغ آدم برود. گفت: اواخر جنگ جهانی دوم که ژاپن در معرض حمله بود و انفجار اتمی و در نهایت امپراتور تسلیم آمریکا و جبهه‌ی مقابل شدند، دستور دادند به روستاهای مرزی که دختران خود را بکشید تا به دست سربازان دشمن نیافتند. فیلم مستندی هست، اوایل دهه نود ساخته شده، در این فیلم مردی پیر خاطرات خود را نقل می‌کند که چگونه بعد از دستور امپراتور، از آنجا که روستایی کنار مرز بودند، خواهران و مادر خود را به کمک پدر با چاقو کشتند تا دستان سربازان آمریکایی به آنها نرسد. پسر، که حالا پیرمرد فرتوتی شده، هر شب کابوس می‌بیند و چهره‌ی خواهر و مادر جلوی چشمش است. اینجای فیلم دهشتناک است، پیرمرد به دوربین با حسرتی نگاه می‌کند و می‌گوید
"اما هیچ‌گاه آمریکایی‌ها به روستای ما نیامدند"