۱۳۹۴۰۳۱۵

سوگند به یادهای پران

سوگند به اسبانِ غازيان، آن دوندگانِ بانگ‌درگلوافتادگان.
آن در دويدنْ آتش‌از‌سنگ‌جهانندگان.
آن به‌غارت‌برندگان، به سفيده‌دمان.
آن برانگيزندگانِ گرد در آن مكان.
آن افكنندگان مر غازيان را در ميان سپاه كافران.
 بدين سوگندان كه آدمى نسپاس است و بازدارنده است...
.........

این کلمات، این سطرهای درخشان پیش چشم می‌آمد و می‌رفت در این روزها که وقتِ رفتن نداشتم و جای برگشتن؛ و در این نرفتن و نیامدن‌ها زوالِ وقت به چشم نمی‌آمد اگر پیشانی‌اش و پشت‌بندش یاد حرف‌های اصفهان و چند ساعتِ روشن نبود.
تا لیوان‌ها و جایخی را بیاورد، ایستاده بودم بیرون بر سقفی ‌چنان‌بلند که گنبد و هفت دریچه‌ی همیشه‌تاریک پیشِ چشم بود. کلماتِ پرّان، ستایش از آنِ کلمات است، ستایش از آنِ کلماتِ شوخ است که صحافیِ دستی شده بود با نخِ کنفی و سوراخ‌های منظمِ فکرشده، با حروف توخالیِ پوک، قطع خشتیِ پذیرنده، مرزهای فرّارِ نپذیرفتنی، بی خطوط سیاه و توپر...
بعد از مهتاب پینکی رفتم و برگشتم، هوا گرم بود و گردنم می‌سوخت، جاده در آفتاب و پینکیِ قبل از ظهر مواج بود و محوی، بر پوستْ بادِ خُنکی، در هوا ردِ تارِ رویایی که می‌رفت تا دور...

- سطرها همه، نقطه تا نقطه، از ترجمه‌ی قرانِ امام ابوحَفص نجم‌الدّین عُمَر بن محمّد نسفی، 482-538 ق هـ ، ترجمه‌ای کهن و به فارسیِ غریب و گاهی مسجع به تصحیح عزیز‌الله جوینی، که اول‌بار انتشارات بنیاد فرهنگ و بعدها انتشارات سروش چاپخش کردند -

و ماقبلِ تحریر :
(از نامه‌ی یک روشنای دور،
محسن صبای صبور)

این "گاهی" به معنی‌ی "هرگز" یحتمل از کاربرد معادل آن در عربی به فارسی آمده است. در منتهی الارب در معنی‌ی کلمه‌ی "یبس" آمده: «خشک اصلی که "گاهی" تـر نگردیده بود» (جلد ۲، ص ۱۳۸۳) و در اقرب الموارد در معنی‌ی "قرنا" آمده: «دیو که همیشه با مردم باشد و "گاهی" جدا نشود» (از دهخدا). اما کلمه‌ی "هرگز" نیز گاهی به معنی‌ی "گاهی" به کار می‌رود. مثل این بیت حافظ:
شد حظ عمر حاصل گر زانکه با تو ما را
هرگز به عمر روزی، روزی شود وصالی
که هرگز می‌تواند به معنی‌ی "‌یک‌ بار‌" هم باشد. صاحب برهان قاطع در معنی‌ی کلمه‌ی "‌هرگزی" (هرگز+ی نسبت) آورده: «به معنی‌ی ابدی و لایزالی باشد چه "هرگز" به معنی‌ی همیشه و لایزال هم هست.» (برهان، ص ۲۳۲۳ ) خود معین در حاشیه این بیت ناصر خسرو را شاهد داده:
ای طمع کرده به نادانی به عمر هرگزی
با فزونی و کمی مر هرگزی را کی سزی ؟
شاید معلوم شود که چرا قطران تبریزی در دیوانش به جای هرگز کلمه‌ی "هگرز" به کار برده بود، وقتی ناصر خسرو به تبریز پیش او رفته و مشکلات خود را از روی دیوان منجیک ترمذی از او پرسیده بود. "هگرز" پهلوی‌ی "هرگز" است در حالی که "هرگز" که دری‌ست تا آن زمان در شرق ایران جا افتاده بود و رودکی هم به کار برده بود.
*
چیز ناقص زیباتر است چون ذات آدمی دنبال کمال است، چیزی که عملاً وجود ندارد. گاهی در یک ترانه‌ی مبتذل چیزی هست که آدم را گیر می‌اندازد و مثل یک کابوس دنبال می‌کند و نمی‌شود فراموشش کرد. مرگ تنها حقیقت مطلق در جهان هستی‌ست. حتی خورشید نیز می‌میرد. در چنان دنیایی‌ست که "هرگز" معنی‌ی ابدی پیدا می‌کند. این معنی را به کار برده‌ایم که آن را انکار کنیم و شاید به همین دلیل می‌گوییم "گاهی وانگشت" در حالی که هرگز همیشه همان هرگز است...