۱۳۹۷۰۵۰۵

سخن عشقِ قمرِ سعدی در بیات اصفهان


سخن عشقِ قمرِ سعدی در بیات اصفهان

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



این چندخط از یادداشت‌های روزانه‌ی هفت هشت روز پیش را محض قولی اینجا می‌گذارم که به هم‌صحبت این روزها دادم و جهت دیگرش هم سبک شدن حال شبی‌ست که گذشت تا خالی نباشد این واسپاریِ آواز بیات اصفهان سحرانگیز و غریب خانم قمرالملوک وزیری، به همراهیِ تارِ مرتضی‌خان نی‌داوود، شعری از سعدی. تمام شب پیداش نمی‌کردم و استمداد از دوستان می‌نمودم که نکند غلط می‌کنم و بیخودی این دو سه بیت اول با صدای قمر در سرم می‌پیچد. صبح نشده پیدا شد. دوست عزیزم علی حلاج لطف کردند فایل اصلی را گرفتند و مقداری تصحیح صدا کردند تا خش و نامرغوبی ضبط آزاردهنده نباشد. حاصل این است که در ساندکلود گذاشتم و می‌شنوید. و این چند خطِ پایین هم که گفتم...

۱۳۹۷۰۵۰۵
ـــــــــــــــــــــــ


امشب پیشِ خودم فکر می‌کردم ارادت بی‌حدی دارم به کسانی که «علیرغم» زندگی می‌کنند، کار می‌کنند، می‌آفرینند و مقاومت می‌کنند،‌ و توانستنِ خلاف‌آمدِ روزگار را به نتوانستن و نکردنِ دلپذیر و عافیت‌طلبانه ترجیح می‌دهد؛ کسانی که امنِ عیش‌شان در خطر پذیرفتن و لاجرم تلخی نوشیدن است. امیرو خلافِ دورانش زندگی کرد و فیلم ساخت و شنیدم که می‌گفت لرزش باخت در قمار بزرگترین هیجان زندگیش است؛ م. ط. تنها طبیبِ پایتخت است که می‌شناسم منشی ندارد و با یک دفتر چهل‌برگ روی میز خودش جواب تلفن می‌دهد و کار می‌کند؛ قمرالملوک‌خانم وزیری می‌توانست هم با نهاد قدرت لاس بزند هم از اشراف انبان انبان اشرفی بستاند به ازای صدایی که قوّت و حلاوت و کیفیتی آنجهانی داشت ولی چنان زیست و خطر کرد که دانی و چنان مُرد که تمام آوازه‌خوانانِ ترس‌خورده و لاس‌زننده‌ی بعدی را تا ابد شرمنده‌ی تاریخ هنر و موسیقیِ معاصر کند؛ [...] کاظم رضا هم اگر اعتنا به این و آن می‌کرد داستان‌نوشتنش چیز بی‌مزه و لوکسی می‌شد که بشود هفته‌ای یکی نوشت یا منتشر کرد؛ محسن وزیری مقدم خودم شنیدم چطور با آتش چوب در پیت‌حلبی خودش را گرم می‌داشته و نقاشی می‌کرده تا بیاموزد و هنوز تن نمی‌خواهد بدهد به باتلاق بلعنده‌ی شهرت و مریدانِ خر؛ صفدری هم تا این اواخر به زحمت زندگی می‌کرد و می‌نوشت [...]؛ مشترکِ همه‌ی اینها در ذهن من حداقل «علیرغم» زیستن و کارکردن است، علیرغمِ زمانه و بازار و عرف و مخاطب. آینده از آنِ اینهاست که نظم معمول را برنمی‌تابند. بدیهیات نوشتن از عوارضِ یادداشت‌نوشتن نیست، نمی‌نویسم.
می‌ماند دو چیز: منظورم از خطر کردن و زیستن به شیوه‌ی «علیرغم» چیزی‌ نیست که می‌دانیم «مخالف‌خوانی» بی‌خود و جهت است که ادای آن «علیرغم»‌هاست و لازم است طرد شوند. و دوم اینکه منافاتی ندارد با به‌جا آوردن ارزش و احترام کسانی که ــ‌به‌هر دلیل‌ــ علیرغمِ شرایط نزیسته‌اند اما چیزی آفریده‌اند درخشان، یا به‌قول استادی پدر مادرشان را درست انتخاب کرده‌اند، یا زمانه جایی روی خوش نشان‌ داده بهشان، یا گیرم مثلن دزدی کرده‌اند یا رانت خورده‌اند یا با اهل قدرت نشسته‌اند. ولی گرفتار مریدان شدن یادم نمی‌آید عاقبت خوشی داشته باشد، چون شبیه خودارضایی‌ست.
[...]
___________
آواز بیات اصفهانِ خانم قمر‌الملوک وزیری و شعر سعدی
تار مرتضی‌خان نی‌داوود


https://soundcloud.com/mana-ravanbod/qvlwlm971zjo



هیچ نظری موجود نیست: