۱۳۹۵۰۶۲۵

آینه‌گذرها - آلخاندرا پیثارنیک - کیوان طهماسبیان

پی‌دی‌افِ این یادداشت  را از اینجا بردارید

آلخاندرا پیثارنیک، با همین یک شعر که می‌بینید، آینه‌گذرها، پیش چشمم تنها شاعری‌ست که با تک‌شعر به او شیفته‌ام و سیراب، و تا قریب به هفت سال هیچ چیزی از او نخواستم بخوانم تا روزی، به اشاره‌ی مترجم همین ‌تک‌شعر، به سراغ «درخت دیانا» رفتم؛ امّا هنوز صدای پیثارنیک در سرم صدای «آینه‌گذر‌ها»ست به ترجمه‌ی کیوان طهماسبیان، در «جُنگ پردیس» شماره 2-3، زیر نظر محمود نیکبخت که در اصفهان چاپ می‌شود. این صدا دوگانه شد وقتی دو ترجمه‌ی انگلیسی از شعر دست‌یاب شد و برابر نهادم و دیدم چه اشاره‌ی آقای طهماسبیان خوب است که دوستش «اشکالات ترجمه‌ی انگلیسی را تذکر داد»ه است و چه «توازی» و «فاصله‌«ی زیبایی از سکوت می‌شود شنید میان صدای او و صدای فروغ، که اصلاً نیت مترجمِ ما هم همین بوده، و چه رستگارند شاعرانی که در زبانِ‌ دیگر  به دست چنین مترجمانی از «فاصله» و «سکوت»ِ بینِ دو زبان «عبور» داده می‌شوند و این مترجمان هم گذرگاه و هم تعمیددهنده‌اند. شعر، در زبانِ وطنی‌اش، چیزی روشنـتر از «وحی» است در زبان الهی‌اش، آن وقتی که چون صاعقه بر قلبِ نبی فرود می‌آید؟ جز آنکه، حتمن و محققن، «مساحی»ِ این صاعقه در وحی ممکن نیست؛ چون اصلن «هیچ» نیست مگر وقتی از «حنجره»‌ی نبوی جاری شود و در هیئتِ «کلمه» بر  کاغذ بیاید؛ «عبور» کند از سینه‌ی «حافظان» وحی و «روایت» شود ــ یا فقط یکی از روایاتِ مکتوبِ آن صاعقه در «وحی» شود.

[سال‌های گذرنده و رونده‌ی میانه‌ی دهه‌ی هشتاد بود که برخوردم به «جُنگ پردیس» شماره 1 و چند ماهی بعد به شماره‌ی دومِ این جُنگِ منتشرشده در اصفهان: شهری که در قاموسِ ادبیاتش «جُنگ» معنایی خاص دارد و تاریخ دارد و همه «جُنگ اصفهان» را به اسم عامترِ «جُنگ» می‌شناسند. پونژ و مایکِلز و سَن‌ژون پِرس و پیثارْ‌نیک و هولاب و تِد هیوز و اِرزا پاند و اِلیوت و موکاروفسکی و یاکوبسن و بِکِت و نیما و بهرام صادقی مثلن همه همان یکی دو سال در ذهنِ من جاگیر شد و ماند. واقع عرض کنم که اولین تکانِ شدید و رعشه‌ی ادبیات در من بود این سال، آشنایی و اُنسِ با دو «جُنگ» و دو حلقه‌ی پویا و متمایز و پروسواسِ «این شماره با تأخیر» و «جُنگ پردیس»، به دبیری و نظارتِ ــ ‌به ترتیب‌ ــ آقای م. طاهرنوکنده و آقای محمود نیکبخت. از «این شماره با تأخیر» هم، جز قطع و کاغذ مخصوصش، از همان‌سال بیژنِ الهی، م. طاهر نوکنده، کاظم رضا، حسن عالیزاده، رضا زاهد، قاسم هاشمی‌نژاد، رضا دانشور محسن صبا و مجتبی سیادتی در ذهن من جای گرفتند. از این دو «جُنگ»ِ به معنای واقعی، نامِ دو مترجم یادم ماند: بیژن الهی و کیوان طهماسبیان؛ دو «تک»‌صدا یا «حنجره» که الحان جدیدی را به گوش آشنا می‌کردند.
سال‌های بعد را، مثل کسی که سن و حالش از رعشه‌های جوانی بگذرد، رعشه‌های واژه‌ها و کلمات، نرم نرم، از من گریخت. ولی جای زخم که نمی‌پرد. «جُنگ» دیگری پیدا نکردم بعدها.]


بعد، می‌بینی یک شب پیثارنیک مثل بختک ظاهر می‌شود و می‌افتی به خواندنِ همین اندکی که از او و در بابِ او پیداست، دسترس است، و می‌بینی صبح شده. باز شب دیگری با او سر می‌کنی، و شبی دیگر؛ آخر سر آرزو می‌کنی کاش اسپانیایی می‌دانستی تا از دفتر خاطراتِ ـ‌ به زبانِ اسپانیاییِ‌ ـ پیثارنیک سر در بیاوری.


آلخاندرا پبثارنیک
ترجمه و شرح و تحشیه: کیوان طهماسبیان
جُنگ پردیس، شماره 2-3، تابستان 1386، (زیر نظر محمود نیکبخت) ص 97-103

۱ نظر:

سهیلا گفت...

امروز متن کامل این شعر رو اینجا پیدا کردم و دارم بال در میارم. چندبار بلند بلند خوندمش. ممنون از شما:)