ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کتاب «دو گفتار» محسن صبا میشود به دو چیز پی برد:
تبحری که در روایت دارد ــآنقدر که دوست دارم روزگاری بیوگرافی یا گزارشی خاطرهمانند
و بلند از روزگارش و دیدههاش بنویسدــ و دوم دوستیِ سالهای دیری که او و بیژن
الهی قریب به پنجاه سال دوامش دادهاند. حیفم آمد در دسترس نباشد این یادداشت جذاب
که برای مجلهی «اندیشه پویا» نوشت و آبان ۱۳۹۴ در پروندهی جزوهی شعر منتشر شد؛
پروندههایی برای مجلات و آدمهای از یادرفته، کارِ دستِ امید ایرانمهر.
ــــ
در این یادداشت
عجیب تکچهرهای از بیژن الهی ترسیم میکند که فرق اساسی دارد با چهرهای تذکرهاولیایی
و مبهم که از شیفتگیِ بیخود و بیسوادی و تنگیِ چشم و کوتاهیِ منظرِ پیشِ چشم آب میخورد.
تکچهرهای که میخوانید صیقل مریدانه ندارد بلکه گوشهکنارهای دوستیِ نیمقرن
همراه شده با تاشهایی از ضعفها یا ناخواستههای آدمهایی که بزرگتر از «انسان»
نیستند. چرا که کسی بزرگتر از انسان نیست و هورقلیا یا ساحت اختری، یا هرچیزی ورای
این فهم مقدر انسانی، طرفهدامیست برای ذهنهای ترسان و لرزان که سیاهی را نمیتوانند تاب بیاورند و
دستاویزها تسلای خاطرشان میدهد تا میرایی و زوال محتوم را دوام بیاورند. کاش در
باقی تکچهرههای هر آدمی، حتی شده بعد از مرگ، میشد اینچنین صراحت و صمیمیت و بیپروایی
دید. امیدوارم بعد از این نامههای فروغ به گلستان و مصاحبهی گلستان در همان کتاب
و نوشتنهای اینچنینی این رسم معتاد فرهنگی که «از مرده جز به نیکی نباید سخن
گفت» کمکم ترک بردارد و در نوشتن از شخصیتهای فرهنگی جایی اختیار کنیم دورتر از
تعارف و تمجید و خیلی دورتر از تنفر و طرد.
ــــــــــــــــــــــ
(او
صدای کوبیدن تختههای صلیب برای اسپینوزای بورخس را نشنید)
محسن
صبا، مجلهی اندیشه پویا، آبان ۱۳۹۴
۱ نظر:
ممنون بابتِ این لطف. برای من که آن شمارهی اندیشه پویا را نرسیدم بگیرم و هنوز هم نرسیده بودم، سببِ خیر بود این پُستتان. باز ممنون.
ارسال یک نظر