درآمد همچون واسپاری
در واپسین کارِ دکتر جواد طباطبایی
(به احترام ممارستِ در کارِ فکری)
امروز که دیدم کانال
رسمی انتشار یادداشتهای آقای دکتر جواد طباطبایی خبر از ناخوشاحوالی و ناهوشیاریشان
داده است یادم رفت به «درآمد» (آبان ۱۳۹۸، واشنگتن) در ابتدای کتابِ ملت، دولت و
حکومت قانون؛ جستار در بیان نصً و سنّت (چاپ اول، ۱۳۹۸، صص ۱-۱۲) که حکم نوعی وصیت
یا واسپاریِ فکریِ طرحیست که در این سالها ابتدا با ترجمهی تاریخ فلسفه در ایران
در حکم نوعی زمینه، بعد با تألیف تاریخ اندیشهی سیاسی در اروپا در حکم تلاش برای یافتن
مبانیِ روشی، و در آخر تدوین پروژهی مهم و عمریاش، «تأملی دربارهی ایران» و
«اندیشهی سیاسی در ایران»، در حکم بسط نظریِ ایده و تفحص در مآخذ و تلاش برای رسیدن
به روشی همآهنگ (با تصرّفِ برآمده از «زمینه» در «مبانیِ روشیِ») پیش گرفته بود.
انگار نوشتن از کار ایشان هم جز به بیانی در جملهای بلند میسر نمیشود. «واسپاری»
را اینجا با نگاه به نیمهی نخست کتاب جدال قدیم و جدید در الهیات سیاسات به کار
بردهام و معنای دیگری ندارد. سهنقطهها یعنی کلمه یا جملههایی از این وسط نقل
نشده است تا آن طرح ذهنی که در خاطرم مانده بود برای خودم پیداتر باشد. اشارههای
ناتمامی در این کتاب هست که در پرتو تذکرِ «درآمد» معنادارتر میشود: اینکه چطور میشود نص وجود نداشته باشد اما جریانی در سنت ایجاد شود؛ «ماخولیای مهتری»؛ نسبت
«غربزدگی» و «نظریهپردازان انقلاب محافظهکارِ جمهوریِ وایمار»؛ بازگشت به خود و
تکیه کردن بر نظام سنت قدمایی در تقابل با سامان جدید تأسیس قانون؛ خصیصهی فرهنگ
ایرانی که صورتگریز است؛ تجلیِ «فهم جدید از قدیم» در شعر نو با نیما و در موسیقی
معاصر و بازگشت مهلک آن به گذشته در پنج دههی اخیر، چراییِ سوزاندن صورت مذاکرات
تدوین قانون مدنی؛ آسیبِ «اصالت نظریه»؛ محظورات ایدئولوژیکیِ نخستین روشنفکران؛
ضرورت پذیرفتنِ شکست و تلاش برای فهم منطق شکست...
این دفتر جستاری دربارهی
«مشکل» ایران است [...] مواد بسیاری برای دو دفترِ باقیمانده فراهم آورده
بودم و آماده میشدم تا کار را پیش ببرم که گاهی از پسِ پردهْ آوای جرسی به گوشم
میرسید. در میانهی خواب و بیداری نیز به چشم دل میدیدم که، بیش از پیش، نشانههایی
از پایان راه در افق در حالِ پدیدار شدن است و چنین مینمود که «شب نزدیک، راهِ
طلب تاریک و ره باریک»تر از همیشه شده است. آنگاه که ناچار گذارم به بیمارستانی
افتاد و پی بردم که کار درمان طولانی خواهد بود و عاقبت نامعلوم، ناچار خود را به
اندیشهی فراهم آوردن خلاصهای ناقص [...] خرسند کردم تا هم روزگار به
بطالت نگذرد و هم شاید سودی از این اوراق پراکنده به خوانندهای برسد. آن دو دفتر
میبایست سیر تاریخ اندیشه در ایران را در فاصلهی پیروزیِ مشروطیت تا انقلاب
اسلامی دنبال میکرد. [...] قصد داشتم تا [...] تفسیری حقوقی از
مشروطیت عرضه کنم [...] جابهجایی چندین و چند بارهی کتابها و یادداشتها در
سفرهای ناخواستهی بسیار ممکن نمیشد، و با سستی گرفتن قوای ذهنی و جسمانی نیز به
این نتیجه رسیدم که ادامهی کار به نیرویی بسی بیشتر از توان من نیاز دارد.
[...]
ایران بزرگ فرهنگی
کشوری با پیچیدگیها و خلافآمدِ عادتهای بسیار است و برای فهم این پیچیدگیها و
خلافآمد عادتها نیازی به نظریهای عام وجود دارد تا بتوان ویژگیهای آن را توضیح
داد. بدیهیست که معنای این حرف آن نیست که ایران تافتهی جدابافته است، بلکه
منظور این است که برای تبیین قانونمندیهای تاریخ ایران نمیتوان از نظریههای
«جهانشمول» به عنوان مثال، از نوع نظریهی تاریخ مارکسیسم، و فرآوردههای فرعیِ
جدید آن، بهره گرفت [...] تا بتوان مواد تاریخ ایران را با آن توضیح داد.
کوشش برای توضیح قانونمندیهای تاریخ ایران، و تدوین نظریهای برای آن، امری جدید
در پژوهشهای ایرانی است و خاستگاه آگاهی از ضرورتِ چنین پژوهشهایی [بهواقع] بحرانی در تمدن
ایرانی است که در این واپسین دههها ژرفای بیشتری نیز پیدا کرده است.
[...]
تفسیر صوفیانهــزاهدانه
[...] در رویاروییِ سختی با دو جریان قرار داشت که، بویژه در قلمروِ فرهنگیِ ایران،
عبارت بودند از عرفان عاشقانه، از سویی، و فقه، از سوی دیگر! مهمترین پیامد گرایشِ ایرانیان به عرفان عاشقانه، که ادبِ
فارسی محمل آن به شمار میآمد، نوعی از تساهل و مدارای دینی و آئینیِ آنان بود و
همین گرایشِ طولانیِ ایرانیان به مدارای دینی موجب شد که، در آغازِ دورانِ جدیدِ
تاریخ ایران، از نیمهی دوم عصر ناصری تا پیروزیِ جنبش مشروطهخواهی، بسیاری میل
به اندیشههای نو پیدا کنند و بتوانند بهآسانی این اندیشهها را بپذیرند. [...]
باز بودن ایرانیان به
اندیشههای نوآئین موجب شد که، در آغاز، مشروطیت کمابیش بهآسانی به دست آید، اما
کار اساسیِ مشروطیت این بود که که بتواند فقه، بهعنوان نظام «حقوق» شرع، را به
حقوق جدید تبدیل کند تا تعارض میان فهمِ کهنِ دینی و اندیشهی جدید را از میان
بردارد. [...]
جنبش مشروطهخواهی، با
تأسیس حکومت قانون، ایران را به دوران جدید وارد و، بدینسان، همهی شئون کهن آن
را نوآئین کرد. در ایران این نو شدن به معنای خلق از عدم نبود، بلکه همهی مواد نو
شدن در تاریخ فرهنگیِ ایران وجود داشت و مشروطیت صورتی نوآئین به آن مواد داد. [...] از این موادی که
قابلیت پذیرفتنِ صورتی نو را داشتند به امورِ «جدیدِ در قدیم» تعبیر کردهام.
[...]
این واپسین اشاره را
نیز از باب حُسن ختام میآورم که در این
دورهی بحرانیِ ایران، و ژرفتر شدنِ شتابناکِ بحران، که پراکندگیِ همهسویهای در
همهی ساحتهای زندگیِ ایرانیان به دنبال آورده، یکی از مهمترین سختیهایی که
مردمان این کشور به آن روبهرو هستند این است که هیچ شالودهی استواری وجود ندارد
که بتوانند به آن تکیه کنند. در دهههای اخیر، بحران ایران ژرفتر از آن بوده است [...] که با تواناییهای
نظریِ اندک ایرانیان طرح پرسش از آن ممکن شود. یک مشکل بزرگ [...] فقدان فاجعهبار
دانشگاه است که مداخلههای بیرویّهی نهادهای بسیارِ بیرون از دانشگاه آن را به
نهالی رنجور تبدیل کرده است [...] وضع در بیرون از دانشگاه نیز
بهتر از دانشگاه نیست: در بازار آزادِ «علم» نیز تولید انبوه یاوه همچنان ادامه
دارد[...]
[...]
سبب تمایز این دفتر با
دفترهای دیگر این است که این جستار طرحیست از دو دفتری که پیشتر به آنها اشاره
کردم، و باید نظر پژوهندهای را جلب کند که احتمال دارد بخواهد گامی در این راه بردارد. [...] در فرصت دیگری اگر
عمری باقی بود، باید به بحث مشروطیت از دیگاه فلسفهی حقوق و حقوق عمومی برگردم [...]
واپسین نکتهای را که
اینجا باید به اشارهای گذرا بگویم این است که که من بحث را تا مرزهای امن ــــ
یعنی در محدودهی «خط امانی از دیوان قضا»ــــ دنبال کردهام. میتوانستم، و میبایست،
در مواردی پا را از گلیم خود درازتر میکشیدم، اما احتمال میداشت این جستار بهآسانی
به دست خواننده نرسد. همین صفحاتِ پراکنده انباشته از اشارههایی است برای آنان که
اهل بشارتاند و میدانند «رموز مستی و رندی» را باید از کجا و از چه کسی بشنوند.
واپسین سخن من، از این دوردستها، خطاب به اینان، این بیت شاعر است:
من در دوردست ترین جای جهان
ایستادهام،
در کنار تو!
واشینگتن
آبانماه ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر