۱۳۹۷۰۲۱۶

زمرد و حمله ی بیژن الهی از کار الیوت رستان


شبی یک کتاب نه بیشتر -1


زمرد و حمله

ت. س. الیوت و ادمون رستان (و حلاج)، ترجمه‌ی بیژن الهی. نشر بیدگل، چاپ اول، ۱۳۹۷.
*

کاش نامش این نبود و نام کتاب را نه خود الهی که بعدتر (برداشته از سطری در شعر «طاعون») بر کتاب گذاشته‌اند و عجیب است که در فیپا هنوز آمده «چهارشنبه‌خاکستر، ارض موات [ناتمام]». یعنی اول دو تا الیوت‌ها بوده و بعد رستان اضافه شده و بعدتر نام انتخاب شده؟ بگذریم از اینکه در «اشاره»‌ی کتاب مأخذ شعر «طاعون» نیز خود غلط است و و این شعر در کتاب جوانی‌ها آمده و نه دیدن. بگذریم. شاید هم زمان که بگذرد بگوییم «عجب اسمی!»
          کتاب دو دفتر دارد: اولی ترجمه‌ی تمامِ چهارشنبه-خاکستر و برگردان ناتمامِ ارض موات هردو ذیلِ عنوانِ «چهارشنبه خاکستر»؛ دفتر دوم همان ضمیمه‌ی درخشان شماره‌ی سوم این شماره با تأخیر است، «یکی نقل دارد یکی نه» که «مناعی»ِ حلاجی نقل ندارد و «سیرانو دو  برژراک [لمعاتی از نمایشِ رُستان با نقل قصه‌اش تا پایان]» که خیلی نقل دارد و خوب هم نقل دارد.
          «چهارشنبه-خاکستر» الیوت (منطبق بر چاپِ مرکز نشر سپهر سپهر به تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۱ و در ۴۸ صفحه، شامل اشاره، متن ترجمه‌ی شعر و پانویسهای ۴۹تایی، با آن جلد کرافتِ خارجی و طرحِ ساده‌ی تکرارنشدنی‌اش)، که نخستین بار با نام مستعار فرهاد سامان در اندیشه و هنر به سال ۱۳۵۱ منتشر شد، تا جایی که دیدم، جز خُرده‌اصلاحاتی که لابد خودِ مترجم اعمال کرده و تصحیح بعضی اتفاقاتِ چاپِ مرکز نشر سپهر، همان است و حذفیات هم ندارد و جز دُرُشتیِ زیاده‌ی خطِ متنِ ترجمه (که در میشو هم دیدیم) چیزی ندارد. خواندنی و دیدنی. چهارشنبه-خاکستر جز اینکه در فهمِ شیوه‌ی سرراست الهی در ترجمه به کار می‌آید به کارِ شناختنِ گرایش الهی به بعضی شعرها می‌خورد، در هر زبانی که باشد، با خطاب‌ها و رعشه‌هایی که فرود می‌آیند و لاجرم از «ستایش» به «تضرع» آغاز می‌کنند و آخرسر به «دعا» و باز «خطاب» ختم می‌شوند: «و بگذار بانگ من فرا توآید.». مترجم در پانویسها همه‌جا «ویرایشی» را کرده «ویرایه‌ای». این هم نکته‌ی ویرایشی!
          بعد، «ارض موات» که ناتمام است و «با درز و دوز از الیوت، از روی Waste land» فراهم شده، در ۵ فرگرد، سطرهای یک تا ۱۳۸ شعر معروفِ الیوت است که ختم می‌شود به اینجا که «شطرنج می‌زنیم و پلکِ نداری / برهم میافشُریم دلواپسِ تقَه‌یی بر دَر..»، بی پیش یا پانویسی، و فقط ذکر مجدد یادداشت کوتاهی که در این شماره با تأخیر ۶ هم آمده بود: «همان بهار ۸۴ ساختم، ابتدا کنج اتاقی در بیمارستان توس ... در حالتی که دل از زندگی برداشته بودم بی یأس.» ولی متنِ اصلیِ ترجمه کامل‌تر از آن است که در چاپ قبلی در این شماره با تأخیر ۶ دیده بودیم. و چقدر بدبیراه دیدم این سال‌ها که بابتِ این ترجمه نثار الهی کردند. یعنی وقتی که حوصله‌ی خواندن و ترسیم تصویرِ کاملی از چهره‌ی شاعری و مترجمی و پژوهشگریِ بیژن الهی نداری و یا از سرِ چیز دیگریش کینه‌ای می‌پروری بی که بگویی، برمی‌داری «پل خواجو» و «کلیسای وانک» و «دشت گرگان» این ترجمه را دست می‌اندازی که خودش به عمد می‌گوید «ساختم» و از نوع «محاکات تشبه به غیر» است و تا زنده بود هم جایی چیزی ازش چاپ نکرد؛ ولی اتفاقن بنده فکر می‌کنم خیلی هم کار خوبی‌ست و خیلی هم به درد می‌خورد و جاهایی‌ش را از حفظم؛ خلاف‌ مثلن هلدرلین الهی که اول‌ها دوستش داشتم بعد دیدم به قولِ خودش «متعلقِ شعر فارسی» نشده... این از دفتر اول.
          دفتر دوم «یکی نقل دارد، یکی نه» همیشه عزیزِ کتابخانه و ذهن من بوده است. چندماه پیش جایی راجع به همین دفتر نوشتم:

این شماره با تأخیر ۳ ضمیمه‌ای کار بیژن الهی دارد که اعتراف کنم پیش چشمم عزیزترین ترجمه‌ی اوست: «یکی نقل دارد، یکی نه» ـــ که مشتمل بر دو بخش است:
        «مَناعی» که می‌گویند آخرین چیزی‌ست که شبِ آخر بر زبانِ او رفت و آن یکی‌ست که نقل ندارد، یعنی هیچ زیرنویس و پانویس و توضیحی ندارد جز اینکه کار ۱۳۶۱ است و یک واریاسیون است به معنای موسیقیایی و اینکه یای وصلی را با یای اصلی همقافیه کرده آقای الهی؛
        دیگری «سیرانو دو برژراک» (لمعاتِ نمایش رُستان، با نقلِ قصه‌اش تا پایان) [که این یکی نقل دارد، زیاد هم دارد، خیلی زیاد هم دارد، خیلی خوب هم دارد] و این هر دو در جای خود کارهای وحشتناکی هستند. همیشه سعی می‌کنم با کلماتی چیز بنویسم که روشن و ابطال‌پذیر باشد ولی این دو حقیقتاً وحشتناکند. الهی خود در چند جمله می‌نویسد: «این لمعات (highlights) ــ‌ کار مردادِ ۷۷ ــ شاید ضمناً به دردِ این بخورد که در فیلمنامه‌ای بگنجانند حول و حوشِ تمرین برای اجرای سیرانو دوبرژراک بر صحنه‌ی ایرانی، فیلمنامه‌یی که ماجرایی عاشقانه را به موازاتِ داستانِ نمایش پیش ببرد. می‌تواند فرضاً در زندگی‌ی عبدالحسینِ نوشین اتفاق افتاده باشد، و این‌که با عزیمتِ اضطراریش نمایش دیگر روی صحنه نمی‌آید. هیچ‌وقت...» یعنی چشم به اجرا داشته و فرازهایی ترجمه کرده به شکلی منظوم و فرازهایی را شرح داده به اختصار، و زبان و ارجاعات و طرز کار بیژن در هردوی اینها چیزی‌ست که آدم را یاد میرزا حبیب اصفهانی می‌اندازد، صد سالی بعد، در کمال هوشیاری و آگاهی به شیوه‌ی قدما و معاصرین و غربیان و شرقیان، نه از سر تفنن. حیف که تلف ایام شده فعلن این مترجم و شاعر غریب. ذبح شده و به قول خودش «ملعبه» شده و «مطالعه» نه ــ‌ چنان که در یادداشتش بر شرح غزل حافظ در این‌شماره‌با‌تأخیر۷ می‌توانید بخوانید.
وسواس الهی و شوقِ زنده‌یاد محمد زهرایی باعث می‌شود این ضمیمه در کارگاه کارنامه‌ی آن سالها بسته شود، حدود سال ۱۳۸۳ و بسیار چشم‌نواز و دقیق و ظریف در خط‌‌نگاری و شکل حروف و فواصل و سواد و بیاض صفحات و اندازه‌ی حروف و اعداد و پانویس‌ها و ترکیب‌بندی... حیف که این انگار تنها تجربه‌ی مشترک این دو نفر است.

چیزی نمی‌توانم اضافه کنم جز اینکه آن ظریف‌کاری‌های محمد زهرایی در این چاپ خُب نیست و جور دیگری بسته شده و دوم اینکه این دفتر تقدیم است به «ژاله کاظمی» همسر الهی، که ده‌سالی پیش از چاپِ آن ضمیمه به دیار سایه‌ها رفته بود. نمی‌خواهم بیش‌تفسیری پیشه کنم ولی ببینید آخر، در نمایشِ رُستان چه چیزی‌ست که بیژن این کار را تقدیم کرده به ژاله: سیرانو دو برژراک «رب السیف و القلم» است ولی چهره‌ای دارد نه زیبا و دماغی بزرگ که پیش‌پیشِ او در حرکت است، سیرانو از عشقش به رکسانه می‌گذرد و کتمان می‌کند و «صدای» کریستان‌نامی می‌شود که عاشق رکسانه است، به جای او نامه می‌نویسد، به جایش ‌ــ‌در صحنه‌ی بالکن‌ــ سخن‌های نهان و عاشقانه می‌گوید، و خلاصه می‌شود «حنجره‌»‌ی آن تمثال زیبایی که کریستان دارد.
          لابد می‌دانید که ژاله دوبلور قهاری بود.

دمِ سحریِ ۱۶ اردی‌بهشت ۱۳۹۷
کوچه‌ی خرداد

۱۳۹۷۰۲۱۳

صداهایی از راهِ نزدیک – بخش دوم [یک مقدمه و بیست و یک کتاب]



صداهایی از راهِ نزدیک – بخش دوم
[یک مقدمه و بیست و یک کتاب]

[برای خواندن معرفی نُه کتاب اول به پست قبل (+) مراجعه کنید.]
[فایل پی‌دی‌اف کامل متن را از اینجا بردارید]

مقدمه
          قضیه از اینجا شروع شد که چندباری پیشنهاد «معرفی کتاب» نوشتن را قبول نکردم ولی یواشکی رفتم و فکر کردم که «اگر» می‌خواستم بنویسم چه کتاب‌هایی را دوست داشتم معرفی کنم. دیدم بعضی کتاب‌های خوب مشهورند، یعنی چهارخط نوشتنِ من کمکی به معرفیِ آنها نمی‌کند، حتی نوشتن از آنها سخت است. بعضی کتاب‌ها هم خوبند ولی مهجور، خیلی مهجور، معرفیِ آنها باز هم سخت است، باید دلیل بیاوری ــ‌ولی آی لذت دارد. از این دو جور کتاب نوشتن هنر می‌خواهد و حوصله و وقت. ولی بعضی کتاب‌ها در این میانه هستند که از خوبی و تمیزی و مهمی چیزی کم ندارند، ده سالی دو سه چاپ هم، شاید، نصیبشان بشود. می‌شود به سیاق «اشاره» و خیلی کوتاه، چند خطی از آنها نوشت ــ‌هم معرفی هم ادای دین. پس، به خیالِ خودم، و در حد فهم خودم، و حتمن با سلیقه‌ی خودم، بیست و یک کتاب برداشتم از کتابخانه و گذاشته‌ام جلوی خودم کنارِ لپ‌تاپ؛ تا صبح ورق بزنم، بعضی‌جاها را چندباره بخوانم، کیف کنم، و چند خطی بنویسم ـــ‌شاید در این کارناوال نمایشگاه کتاب به درد کسی خورد. باز تأکید می‌کنم، به هیچ معرفیِ کتابی اطمینان نکنید، کتاب را بروید بردارید ورق بزنید، چند صفحه را حوصله کنید دقیق بخوانید، سبک سنگین کنید، حتی به کاغذش دقت کنید، کار که نشد ندارد مخصوصن در ایران، ممکن است تجدید‌چاپ بدی باشد، ترتیب صفحات را نگاه کنید ناقصی نداشته باشد، چسبِ صحافی تمیز و ماندگار خورده باشد، جلدش ور نیامده باشد، و آخرسر اگر فارسیِ متن و آماده‌سازیِ کتاب و فهرست‌ها و اجزای لازم و خلاصه همه چیزش باب طبع‌تان بود بردارید ببرید بگذارید کنج کتاب‌خانه‌تان برای وقت‌های خماریِ کتابِ خوب. ولی هیچ‌وقت به هیچ معرفی کتابی اعتماد نکنید. قول می‌دهم نه از سرِ رفاقت چیزی بنویسم نه هوای کسی یا ناشری را داشته باشم نه برای کتاب‌هدیه گرفتن چیز بنویسم ـــ‌قضاوت و فهم آدمیزاد بیشتر از اینها می‌ارزد. می‌ماند توضیح سه نکته: اول اینکه بعضی کتاب‌ها چون ناشرشان در نمایشگاه نیست یا می‌دانم چاپش تمام شده اینجا نیاوردم (بماند برای سال بعد که امیدوارم هم ناشران‌شان همت کنند به بازچاپ هم در نمایشگاه شرکت کنند)؛ دوم اینکه بعضی کتاب‌ها تخصصی‌تر از آن است که با چند خط حق مطلب ادا شود و باید جدی‌تر نوشت؛ سوم اینکه کتاب‌های سال ۹۶ تا امروز چندتایی شده که دو روز دیگر می‌نویسم.





۱۰- داشتن و نداشتن
     [نوشته‌ی ارنست همینگوی، ترجمه‌ی احمد کسایی‌پور. هرمس، چاپ اول، ۱۳۹۴]

سه رمان همینگوی به ترجمه‌ی کسایی‌پور از نشر هرمس ارزش خواندن دارند: «خورشید همچنان می‌دمد»، «آن‌سوی رودخانه، زیر درختان»، و همین «داشتن و نداشتن». این همان رمانی‌ست که بر گرته‌اش «ناخدا خورشید»ِ خودمان ساخته شده؛ مثل رمان‌های جاده‌ای من عاشق نوشته‌های بندری هستم، ساحلی، دریاکناری، رودباری، چه می‌گویند به این نوع رمان‌ها و داستانها؟ تنها رمان دهه‌ی ۳۰همینگوی‌ست، خط و ربط‌هایی هم با «برف‌های کلیمانجارو» دارد، انتهای کتاب هم یادداشت مفصل خوبی از مترجم آمده که من‌بابِ آشنایی با این کتاب و همینگوی و پاریسِ پس از جنگ اول جهانی به خواندن می‌ارزد و به یاد می‌ماند. جالب اینکه کاغذش و طرح‌جلد کتاب از «خورشید همچنان می‌دمد» بدتر است اما آماده‌سازیِ کتاب بهتر است و تهیه‌ی نام‌نامه در انتهای کتاب پانویس‌های صفحات را حذف کرده و مخلِ رمان‌خوانی نمی‌شود. 

۱۱- ناخمن (هفت داستان و سه مقاله)
       [نوشته‌ی لئونارد مایکلز، ترجمه‌ی مهتاب کلانتری. ناهید، چاپ دوم، ۱۳۹۵.]

شاید باور نکنید، ولی وقتی چاپ اول این کتاب منتشر شد آقای لئونارد مایکلز به رحمت خدا رفته بود ولی هنوز در انگلیسی کتابی با عنوان «ناخمن» نداشت! فقط داستان‌های پراکنده‌ای بوده در مجلات اما به نوشته‌ی کیوان طهماسبیان، در «به جای مقدمه»، حاصل سال‌های آخر عمر و سال‌های بعد از ۱۹۹۸ بوده و از مهمترین نمونه‌های داستانیِ ادبیات امریکاست. آشناییِ با مایکلز در همان هفت یادداشت کوتاه آقای طهماسبیان کافی‌ست که یادتان نرود چه اعجوبه‌ای‌ست. جستارنویس قهاری هم هست و سه تاش در این کتاب خواندنی‌ست. نمی‌دانم نشر نی اگر می‌خواست ادبیات داستانی جدی کار کند چرا بعد از چاپ اول این کتاب را از دست داد؟ ترجمه‌ی خوبی‌ست، با چاپ جدید آثار مایکلز هم تطبیق داده شده و اگر از کاغذِ ارزان و طرحِ جلدِ معمولی و صحافیِ بدش بگذریم الحق خواندنی و ماندنی‌ست.

۱۲- باغ‌های شنی
          [نوشته‌ی حمیدرضا نجفی. انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، بهار ۸۷.]

داستان فارسیِ این ده بیست سال زیاد نخوانده‌ام و اعتراف می‌کنم در حجم بهمن‌وارِ کتاب داستان و رمان ترجیح می‌دهم چیزی بخوانم که بدانم ضرر نکرده‌ام. پس اگر مجموعه‌داستانی از اول دهه‌ی هشتاد معرفی می‌کنم خُرده نگیرید: باغ‌های شنی، پنج داستان کوتاه، که داستان اولش بیشتر پای بساط قماربازیِ عجیب غریب شبانه‌ای در توقف‌گاهی کنارجاده‌ای می‌گذرد و بقیه در زندان، با زبان و لحن مخصوص موقعیت‌ها؛ و راوی بی‌رحم است و هوای‌مان را ندارد، در نگاه اول انگار کسی درست حرف نمی‌زند بفهمیم قضیه از چه قرار است، چشمِ نگرنده‌ی راوی هم که رنگ‌ها را قاطی‌پاطی می‌بیند اولش، مزه‌پرانی و دست انداختن هم که مرام همه‌شان است؛ ولی اگر سر بیفتی که دیالوگ‌ها چه راهی می‌روند، از داستان و ردوبدل‌شدن مزه‌ها لذت می‌بری انگار مشت‌های بی‌امان بوکسورهای پَروزن و جاخالی‌دادن‌هایشان را تماشا می‌کنی که هم خوردنش کیف دارد هم جاخالیش. جلد بدی ندارد. کاغذ ارزان. حروف‌چینی و صفحه‌آرایی خوبی دارد. امیدوارم تجدیدِ قیمت نشده باشد.

۱۳- بررسی پرونده‌ی یک قتل
[زیر نظرِ میشل فوکو، ترجمه‌ی مرتضی کلانتریان. چاپ اول، ۱۳۷۶.]

واقعن پرونده‌ی قتلی معمولی‌ست در ۱۸۰ سال پیش که جوانی برداشته زده خواهر هجده‌ساله و مادر و برادر هفت‌ساله‌اش را سلاخی کرده، از اینها که روزی هفت‌هشت‌تا در روزنامه‌ها می‌نویسند و بعد فراموش می‌شود. جنابِ میشل فوکو ضمن تحقیق در «تاریخ دخالت و ورودِ روان‌پزشکی در امر دادرسیِ جزایی» برمی‌خورد به پرونده‌ی ریوییر و توجهش جلب می‌شود. چرا؟ چون اول که پرونده‌ی کاملی‌ست از صورت‌مجلسِ معاینه‌ی اجساد و اظهاراتِ شهود و دادستان و مشخصات ظاهریِ قاتل و مقالاتِ روزنامه‌ها و اظهارات پزشکِ دهکده و رییس دادگاه جنایی و پزشکِ قانونی و نظرِ روان‌پزشکان مشهور و حرف‌های وزیر دادگستری و ...؛ دوم اینکه همه‌ی اینها بر سر قتلی به این سادگی اختلاف‌نظر جدی دارند: پزشکان با خودشان و با قاتل که وانمود می‌کند دیوانه است و با قاضی، قضات در کشمکش‌اند برای پذیرفتن رأی روانپزشکان که مصّرند قاتل دیوانه است، اهالیِ دهکده می‌خواهند دیوانگی و ضعف عقل قاتل در دادگاه پذیرفته شود تا لکه‌ی ننگ این جنایت از دامن دهکده پاک شود و ... زیاد نوشتم. امیدوارم پیدا شود. جلد و حروف‌چینی و صفحه‌آراییِ خوبی دارد.

۱۴- زبان‌شناسی و نقد ادبی
      [انتخاب و ترجمه‌ی مریم خوزان و حسین پاینده. نشر نی، چاپ سوم، ۱۳۸۶.]

زنده‌یاد خانمِ مریم خوزان بابت این کتاب کوچک حق بزرگی بر گردن نحیفِ نقد ادبیِ معاصر ایران دارد، کتابی که سی سال پیش گردآورده و با همکاریِ آقای حسین پاینده (که آنوقت فارغ‌التحصیل ادبیات انگلیسی و شاید شاگرد خانم خوزان بوده) ترجمه کرده و هنوز هم مرجع است به‌گمانم، بخصوص اگر کسی بخواهد بداند زبان‌شناسی چگونه می‌تواند به فهمِ ادبی و نقد ادبی و بررسیِ ادبیات کمک کند. مقالات راجر فالر و رومن یاکوبسن و دیوید لاج خیلی مشهورتر و کلاسیک‌تر از آنی هستند که معرفی کنم و حداقل نیم‌قرن پیش نوشته‌شده‌اند، فقط بنویسم که مقاله‌ی «بررسیِ ادبیات به منزله‌ی زبان»ِ راجر فالر دست‌گیرِ بنده شده است. پانویس‌های راهگشا و واژه‌نامه‌ی دو‌سویه و نمایه‌ی اشخاص و کتاب‌ها و مقاله‌ها و موضوعی استفاده از کتاب را راحت و میسر کرده است.

۱۵- اسکار وایلد
                        [نوشته‌ی ویوین هولند، ترجمه‌ی عبدالله کوثری. نشر هرمس،‌ چاپ اول، ۱۳۸۶]

این مجموعه کتاب از عجایب است چون هم کتاب‌های به‌درد‌بخوری‌ست، هم مترجمان خوبی دارد، هم آماده‌سازیِ معقولی دارد، خلاصه جز قطعش (شاید به خاطر عکس‌ها در این قطع چاپ شده) همه چیزش خوب است ولی چاپ اول‌شان هنوز روی میز شهرکتاب مرکزی خاک می‌خورد! قیمتشان هم مفت است فکر کنم. این کتاب جدای از جذابیت همیشگیِ اسکار وایلدِ بزرگ روایت خوبی دارد، تا سطر آخر نمی‌دانیم که نویسنده نوه‌ی اسکار وایلد است، ترجمه‌ی درجه‌یکی دارد، تصاویر مربوطی دارد، صفحه‌آراییِ پردردسری داشته ولی سعی‌شده منظم باشد، سالشمار زندگیِ وایلد و شرح تصاویر کتاب و کتاب‌شناسیِ کامل و نمایه‌ی دوزبانه (معقول‌ترین شکل نمایه) دارد و باز هم تعجب می‌کنم از فروش نرفتنش. شاید در تعداد زیاد عناوینِ کتابِ نشرِ هرمس مغفول مانده، شاید هم ناشران بزرگ باید فکری برای معرفیِ کتاب‌هایشان کنند.

۱۶- سخن و سخنوران
            [نوشته‌ی بدیع‌الزمان فروزانفر. انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.]

اگر کتابی می‌خواهید از استادی مسلط و یکّه (در یگانه بودن فروزانفر روایت‌هاست شنیدنی) که از حنظه‌ی بادغیسی تا خاقانیِ شروانی ۵۵ شاعر اغلب خراسانی و ماوراالنهر را، با ذکر بیوگرافیِ کوتاه و شاعران همدوره و سلاطین آن‌زمان و شرح وفات و بعد نمونه‌ی مقبولی از ابیات، وارسی کرده باشد و بتوانید به آن اطمینان کنید و رفع نیاز کند همین کتاب است که در دوران بدحالیِ خوارزمی متأسفانه چاپ و کاغذ و جلدسازی و صحافیِ خوبی ندارد و حروف‌چینی هم همان کارِ شرکت سهامیِ افستِ سال ۱۳۵۰ است؛ مثلن من در این کتاب فهمیدم ارزقی هروی نامی داریم که ابیاتی دارد از سندبادنامه‌ی منظومِ ناتمامش و حتی الفیه‌شلفیه‌ی منظوم داشته و بیتی دارد چنین «بارِ دیگر بر ستاکِ گلبنِ بی‌برگ و بار / افسرِ زرین برآرد ابرِ مروارید‌بار».

۱۷- سقوط اصفهان
            [به روایت کروسینسکی و بازنویسیِ سیدجواد طباطبایی. نشر نگاه معاصر، چاپ چهارم، ۱۳۹۰]

ببینید، اصفهان پایتخت آخرین امپراتوریِ ایران‌زمین سقوط کرده است، حادثه‌ای که ارزشش و ضرورتِ فهمش برای ما همانقدر است که سقوط رم برای اروپایی‌ها در دورانِ مدرن، اغراق نیست حتی بگوییم بدونِ فهمِ سقوطِ رم شناختِ تاریخ مدرنِ اروپا ممکن نمی‌شود. خب؟ بعد گزارش و فهمِ اهلِ وطن‌ِ آن‌زمان چیزی فراتر از همان جمله‌ی معروف نیست: «باد بی‌نیازیِ خداوند است که می‌وزد» که حالا بر اصفهان و صفویان وزیده. ولی راهب مبلغِ یسوعیِ ساکنِ اصفهان گزارشی از این سقوط نوشته حسبِ وظیفه، بعدها راهبِ یسوعیِ دیگری (دوسرسو نام) این گزارشِ پایه و گزارش‌های دیگر را با تفسیری مفصل کتابی دوجلدی کرده به نام «تاریخ واپسین انقلابِ ایران»، کی؟ ۱۷۲۸ میلادی، شش سال پس از سقوطِ اصفهان. تا دوران عباس میرزا، که از ترجمه‌ی ترکیِ عثمانیِ این رساله ترجمه‌ای فارسی فراهم می‌شود، خودمان چیزی در دست نداریم و حالا سیدجواد طباطبایی برداشته آن دو جلد را خوانده و، با آوردن فقراتی کوتاه از متنِ اصلِ کروسینسکی، بازنویسیِ کتاب را با نثری درست و سالم چنان انجام داده که به کار آید. کاش به کار آید پیش از آن که دیر شود.


۱۸ – چهارده گفتار (درباره‌ی نقاشی، گرافیک و مجسمه‌سازی)
            [نوشته‌ی محسن وزیری مقدم. نشر شهر، چاپ دوم، ۱۳۹۱.]

بهترین نثری که در فارسی برای حرف‌زدن اطرافِ و راجع به هنرِ نقاشی سراغ دارم مالِ همین آقای وزیری‌مقدم است که در این کتاب مباحثی پایه‌ای مثل ترکیب‌بندی و طراحی گرفته تا سزان و ونیزی‌ها و کاندینسکی و هنر آبستره را مطرح می‌کند و خیلی‌خیلی آموختنی‌ست. محسن وزیری‌مقدم به معنای دقیق کلمه «هنرمند مؤلف» است. یعنی فقط خط و رنگ نمی‌شناسد بلکه با مبانیِ هنر مدرن و ادبیاتِ نقاشی و تاریخ هنر و گرفت و گیرِ کارِ دشوار هنرمندبودن آشناست، در نتیجه کارهاش تقلیدی نیست که از چشمه‌ی خلاقیتی اصیل می‌جوشد. درس‌دادن‌هاش و تأثیراتش بر هنرمندان نسل دوم و سوم مدرنِ ایران یا اهمیت همان دو کتاب «شیوه‌ی طراحی‌»اش هم بی‌نیاز از اشاره‌ی بنده است. این کتاب حاصل چهارده گفتار است که در اصل سخنرانی و ترجمه و مقاله و بازنویسی‌هایی بوده‌اند همه به خیالِ چیزی یادِ شاگردان دادن؛ و حالا این آموزشی و دقیق و گام‌به‌گام بودنش در متن هم پیداست. آماده‌سازیِ کتاب در دست ناشر می‌شد بسیار بسیار بهتر از این باشد. همین را هم ممنونیم که در دسترس ما آمده است.

۱۹- اندیشه و کار پل کلی
            [نوشته‌ی ورنر هافتمان، ترجمه‌ی محسن وزیری‌مقدم. انتشارات سروش، چاپ دوم، ۱۳۸۵.]

حیفم آمد این کتابِ ترجمه‌ایِ آقای وزیری‌مقدم را نیاورم. عجیب است که تمرین و دست‌ورزی در ترجمه نداشته ایشان، ولی ترجمه‌ی کتاب چنان دقیق و ورزیده و خوب است که یکبار به اصرار بنده دوستم ازش پرسید چطور چنین کرده؟ گفته بود نثر فارسی و شعر جدید فارسی زیاد خواندم و وقتِ ترجمه حواسم بود فارسیِ دست‌مالی‌شده ننویسم. جدای از ترجمه به نظرم کتاب در حد خود کم‌نظیر است در فارسی، کتابی چنین در باب هنرمندان مدرن دیگر من پیدا نکرده‌ام که بتواند ــ‌در یازده فصل‌ــ و با آوردن نمونه‌کارها از زندگیِ کلی و نوشته‌هاش و نقاشی‌ها و کارها و درس‌دادن‌ها و رفاقت‌ها و دورانش تصویری ترسیم کند دیدنی و فهمیدنی و راه‌بردنی. مترجمِ آرتیست ما سخنرانیِ کلی «درباره‌ی هنر مدرن» را ــ‌که سال ۱۹۲۴ ایراد کرده‌ــ ضمیمه‌ی کتاب کرده که هربرت رید از آن به عنوان «ژرف‌ترین و روشن‌ترین بیانیه‌ی معاصر در باب ریشه‌های زیبایی‌شناسیِ جنبش‌های نو» یاد کرده است. درود ما بر آقای وزیری‌مقدم دوست‌داشتنی و هنرمند.

۲۰- تاریخ تاریخ هنر (سیری در تاریخِ تکوینِ نظریه‌ی هنر)
        [نوشته‌ی  ورنن هاید ماینر، ترجمه‌ی مسعود قاسمیان. فرهنگستان هنر و سمت، چاپ اول، ۱۳۸۷.]

تا اینجا آمده‌ایم حیف است کتاب دیگری در زمینه‌ی هنر معرفی نکنم که قدری فرق دارد با تاریخ‌هنرهای کرور کرورِ بی‌مصرف و خاصیتِ این‌سالها که صرفِ وجودِ ویکی‌پدیا آنها را مهمل می‌کند. این کتاب پایه‌ای و آموزشی‌ست ولی در میان متون فارسی درجه‌یک و بی‌همتاست که با ترجمه‌ی درخور عرضه شده و با خواندن آن نه ارضای هوسِ خواندنِ تاریخِ هنر و توهمِ اشراف بر آن، بلکه می‌توان سیرتطوری تاریخی درک کرد از خاستگاه‌ها و نظریات و شیوه‌های تاریخِ هنر‌نویسی و فهمِ تاریخ‌هنر؛ بخصوص در فصل نخست با اثرات کلیسا و آکادمیِ فرانسه و آکادمی‌های بعدی بر فهمِ ما از هنرِ مدرن آگاه شد. کاش نویسنده در سیرِ مباحث از یونان باستان و افلاطون تا پساساختارگرایی و بینامتنیت حوصله‌ی بیشتری به خرج می‌داد و حالا شرحِ دقیق‌تری از این مسیر داشتیم. بخشِ ۱۰- هانریش ولفلین، ۱۱- مرجعیت بصری، خبرگی، سبک و فرمالیسم و ‌ ۱۵- خوانش تاریخ هنر را از دست ندهید که لذتی نگفتنی دارد.

[باز هم نزدیکِ صبح است و من خسته و کتاب بیست‌‌و‌یک هم بدقلق. کاش وقت داشتم یا حوصله‌ی بیشتری و چند کتاب دیگر را هم معرفی می‌کردم. حالا که برمی‌گردم به کتابخانه حس می‌کنم به بعضی کتاب‌ها جفا کرده‌ام. فردا سعی می‌کنم از کتاب‌های یک‌سال گذشته بنویسم. به شرط حیات و حوصله. امیدوارم هیچ عزیزی از بعضی واژه‌ها نرنجد. کتاب عشقِ بعضی آدم‌هاست، آدم سرِ عشقش تعارف نمی‌کند.]



_________
سیزدهم اردیبهشت ۹۷

۱۳۹۷۰۲۱۲

صداهایی از راهِ نزدیک [یک مقدمه و بیست و یک کتاب]


صداهایی از راهِ نزدیک
[یک مقدمه و بیست و یک کتاب]




مقدمه
          قضیه از اینجا شروع شد که چندباری پیشنهاد «معرفی کتاب» نوشتن را قبول نکردم ولی یواشکی رفتم و فکر کردم که «اگر» می‌خواستم بنویسم چه کتاب‌هایی را دوست داشتم معرفی کنم. دیدم بعضی کتاب‌های خوب مشهورند، یعنی چهارخط نوشتنِ من کمکی به معرفیِ آنها نمی‌کند، حتی نوشتن از آنها سخت است. بعضی کتاب‌ها هم خوبند ولی مهجور، خیلی مهجور، معرفیِ آنها باز هم سخت است، باید دلیل بیاوری ــ‌ولی آی لذت دارد. از این دو جور کتاب نوشتن هنر می‌خواهد و حوصله و وقت. ولی بعضی کتاب‌ها در این میانه هستند که از خوبی و تمیزی و مهمی چیزی کم ندارند، ده سالی دو سه چاپ هم، شاید، نصیبشان بشود. می‌شود به سیاق «اشاره» و خیلی کوتاه، چند خطی از آنها نوشت ــ‌هم معرفی هم ادای دین. پس، به خیالِ خودم، و در حد فهم خودم، و حتمن با سلیقه‌ی خودم، بیست و یک کتاب برداشتم از کتابخانه و گذاشته‌ام جلوی خودم کنارِ لپ‌تاپ؛ تا صبح ورق بزنم، بعضی‌جاها را چندباره بخوانم، کیف کنم، و چند خطی بنویسم ـــ‌شاید در این کارناوال نمایشگاه کتاب به درد کسی خورد. باز تأکید می‌کنم، به هیچ معرفیِ کتابی اطمینان نکنید، کتاب را بروید بردارید ورق بزنید، چند صفحه را حوصله کنید دقیق بخوانید، سبک سنگین کنید، حتی به کاغذش دقت کنید، کار که نشد ندارد مخصوصن در ایران، ممکن است تجدید‌چاپ بدی باشد، ترتیب صفحات را نگاه کنید ناقصی نداشته باشد، چسبِ صحافی تمیز و ماندگار خورده باشد، جلدش ور نیامده باشد، و آخرسر اگر فارسیِ متن و آماده‌سازیِ کتاب و فهرست‌ها و اجزای لازم و خلاصه همه چیزش باب طبع‌تان بود بردارید ببرید بگذارید کنج کتاب‌خانه‌تان برای وقت‌های خماریِ کتابِ خوب. ولی هیچ‌وقت به هیچ معرفی کتابی اعتماد نکنید. قول می‌دهم نه از سرِ رفاقت چیزی بنویسم نه هوای کسی یا ناشری را داشته باشم نه برای کتاب‌هدیه گرفتن چیز بنویسم ـــ‌قضاوت و فهم آدمیزاد بیشتر از اینها می‌ارزد. می‌ماند توضیح سه نکته: اول اینکه بعضی کتاب‌ها چون ناشرشان در نمایشگاه نیست یا می‌دانم چاپش تمام شده اینجا نیاوردم (بماند برای سال بعد که امیدوارم هم ناشران‌شان همت کنند به بازچاپ هم در نمایشگاه شرکت کنند)؛ دوم اینکه بعضی کتاب‌ها تخصصی‌تر از آن است که با چند خط حق مطلب ادا شود و باید جدی‌تر نوشت؛ سوم اینکه کتاب‌های سال ۹۶ تا امروز چندتایی شده که دو روز دیگر می‌نویسم.




۱- ژان باروا
            [نوشته‌ی روژه مارتن دوگار،‌ ترجمه‌ی منوچهر بدیعی. انتشارات نیلوفر، چاپ اول، ۱۳۸۰.]

در فارسی به «خانواده‌ی تیبو»یش (ترجمه‌ی زنده‌یاد ابوالحسن‌ نجفی) معروف است و این رمانش  کمتر دیده شد. نمی‌دانم چرا. فرمِ کتاب معمول نیست: پُر است از نامه و نطق و یادداشت و دیالوگ؛ مترجمش هم که سنگ تمام گذاشته؛ سرگذشتِ راویِ رمان یک قوسِ تمام است: شک، عزیمت، عبور، مجادلات، شکِ دوباره، و بازگشت به آغوش سنت و صلیب در بسترِ مرگ (شاید چیزی شبیه آنچه بر جلال آلِ‌احمد گذشت)؛ قضیه‌ی دریفوس و دفاع زولا و مجادلات عقیدتی و اجتماعیِ مشهور آن دوران در رمان منعکس است؛ حتی خیال می‌کنم بی‌شباهت به وضعیتِ معاصر ما نیست. ترجمه‌ی اعلایی‌ست، حروف‌چینیِ خوبی دارد، تنوعِ فرمِ رمان در صفحه‌آرایی لحاظ شده،‌ کاهلی نکرده‌اند و رمان نام‌نامه و یادداشت‌های به‌درد‌بخوری دارد، کاغذش معمولی و چاپ و قیمتش خوب است. امیدوارم در تجدیدِ قیمت خیلی گران نشده باشد.

۲- شیوه‌های داستان‌پردازی در هزار و یک شب
            [نوشته‌ی دیوید پینالت، ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای. انتشارات هرمس، چاپ اول، ۱۳۸۹.]

کتابِ دیگری پیدا نکرده‌ام که داستان‌های هزارویک‌شب را از حیث صناعت (تکنیک)‌شان روایت‌شناسی کرده باشد، منظورم تفسیر و تأویل نیست که چندتایی نوشته‌اند، دقیقن «روایت‌شناسی» است، یعنی اول با تطبیق نسخه‌ها به روایتی پایه از داستان برسد،‌ حلقه‌های داستان را نشان بدهد، بعد از روایت به تکنیک‌ها و شیوه‌هایش برسد: تجسم نمایشی، توصیف‌های تکرارشونده، واژه‌های راهنما در روایت، واریاسون بر روی یک تمِ خاص و غیره. حداقل فصل اول و دوم را بخوانید اگر عاشق هزارویک‌شب هستید مثل من. مترجم هم زحمت زیادی کشیده و کتاب ماندگار است. آماده‌سازی و تنظیم کتاب محترمانه و درخور است: پی‌نوشت یا یادداشت‌های دقیق مؤلف همه آمده، و نمایه‌ی جامع و کتاب‌شناسیِ کاملی دارد. کاغذ و قطع و حروف‌چینی وصفحه‌آرایی و جلدسازی و صحافیِ کتاب هم در این چاپ مقبول است. این هم حوالتِ تاریخیِ ماست که روایت‌شناسی هزارویک‌شب را باید از ترجمه‌ی دیوید پینالت بخوانیم.

۳- اَشکال یک اسطوره (گونه‌گونیِ شخصیتِ ادبیِ حضرت یوسف)
            [نوشته‌ی سعید ارباب‌شیرانی، ترجمه‌ی مجدالدین کیوانی. انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۹۱.]

تا حرفِ روایت‌شناسی و حوالتِ تاریخی‌ست این کتاب را هم ببینید که رساله‌ی دکتریِ زنده‌یاد سعید ارباب‌شیرانی‌ست در رشته‌ی ادبیات تطبیقیِ دانشگاه پرینستون، و چهل سال بعد به توصیه‌ی ابوالحسن نجفی و همت و ترجمه‌ی پاکیزه‌ی مجدالدین کیوانی (مثل نویسنده‌ی رساله اصفهانی‌ست و متولد ۱۳۱۶) منتشر شده است. ارباب‌شیرانی را به ترجمه‌ی کتاب معظم و هشت‌جلدیِ «تاریخ نقد جدید» رنه ولک می‌شناسیم ولی این رساله اهمیت جدایی دارد. کاراکتری به نام حضرت یوسف را در روایت‌های داستانیِ کتاب مقدس و قران وارسیِ تطبیقی کرده و بعد ساختار روایت‌های متأخرتر حولِ شخصیتِ یوسف را (بخصوص بازآراییِ یوسف در «یوسف و زلیخا»ی جامی و بازسازیِ «یوسف»ِ تألیفِ آیلت) برابرِ هم گذاشته است. اصلن همان فصل اول کافی‌ست آنجا که یوسفِ قران را و یوسفِ کتاب مقدس را مقایسه می‌کند. در فصل آخر و خاتمه هم یوسف را در گذر از «بصر»‌ به «بصیرت» و تقابلِ عشق جسمانی و عشق صوفیانه ترسیم می‌کند. ترجمه‌ی درجه‌یکی‌ست، یادداشت‌ها و اعلام و مآخذ درستی دارد، صفحه‌آراییِ بدی ندارد، کاغذِ گلاسه‌اش انعکاسِ نورِ چشم‌آزاری می‌دهد، و صحافی و جلد مرتبی دارد.

۴- بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه
            [انتخاب و ترجمه‌ي ابوالحسن نجفی. انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم، زمستان ۱۳۹۰.]

روایت و داستان و اصفهان و مرحوم ابوالحسن‌خان نجفی. یک منتخبِ داستانِ به‌یادماندنی چه باید داشته باشد که این کتاب ندارد؟ برای مأنوس شدن با داستان کوتاه فرانسه‌ کتاب دیگری پیدا نخواهید کرد. تک و توکی از این داستان‌ها پیشتر در مجلات چاپ شده ولی نجفی برای این کتاب آنها ویرایش و تنظیم کرده است. از مترجمان و کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای متواتر شنیده‌ام که ترجمه‌ي نجفی از «مرتد» کامو در این کتاب درخشان‌ترین «ترجمه»‌ی داستان‌کوتاهی‌ست که سراغ دارند. من علاوه می‌کنم ترجمه‌ی داستان «چگونه وانگ‌فو رهایی یافت»ِ مارگریت یورسنار و «کرگدن‌های» اوژن یونسکو که نه کار کسی جز نجفی‌ست بس که نبضِ لحن و زبان و نواخت فارسیِ روایی را زیرِ انگشت دارد. کتاب اصلن داستانِ بد ندارد. اگر خودکشی و مرگ برایتان مشغله‌ی فکری‌ست داستان «پالاس هتل تاناتوس» را بخوانید با آن پیرنگ غریبش. کاش ناشر به تهِ کتاب یک نام‌نامه هم اضافه می‌کرد و کاغذِ بهتری انتخاب می‌کرد.

۵- به انتخاب مترجم
            [انتخاب و ترجمه‌ی احمد اخوت. نشر افق، چاپ اول، ۱۳۹۳.]

روایت، داستان، اصفهان، ابوالحسن نجفی و احمد اخوت. آقای اخوت گوشه‌ای نشسته و سال‌هاست کار می‌کند. در خاطراتش از شب‌هایی در نوجوانی می‌گوید که با دوستش پنجره‌ی اتاق کارِ مترجمی را تماشا می‌کرده‌اند که تازه از فرنگ بازگشته و شب‌ها تا صبح کار می‌کرده است: ابوالحسن نجفی. و مترجم این کتاب را به علی خدایی تقدیم کرده، چون در اولین شب اقامتش در سی‌سی‌یو کتابی برایش می‌آورد و آقای اخوت تا صبح بیدار می‌ماند و می‌خواند، می‌گوید «چون می‌خواستم این کتاب را تا هستم بخوانم». حالا حس می‌کنم آقای اخوت برای ما داستان‌هایی فراهم آورده و ترجمه کرده که تا زنده هستیم بخوانیم، نخوانده نمیریم، یادداشت‌هایی جستارمانند هم به آخر بعضی داستان‌ها ضمیمه کرده تا حدیثِ عشقی که با این‌داستان‌ها داشته نگفته نماند، و اینجوری چیدمان و آنتولوژیِ مخصوصی ساخته از پروست، کورتاسار، ناباکف، کاترین مانسفیلد،‌شرلی جکسن مالامود، اُ. هنری و ... و احمد اخوت. حیف که آماده‌سازی و صفحه‌آرایی و کاغذ و جلد خوبی ندارد. قدرِ این کتاب بیشتر از این حرف‌هاست.

۶- صدای سوم (گزیده داستان‌های نویسندگان نسل سوم آمریکا)
            [انتخاب و ترجمه‌ی احمد اخوت. نشر ماهی، چاپ دوم، ۱۳۹۱.]

داستانِ کوتاه و احمد اخوت. داستان‌کوتاه فرانسه و جهان می‌خواهید آن دو کتاب، داستان‌کوتاهِ آمریکایی می‌خواهید این کتاب را بردارید. اغلبِ ترجمه‌‌های کتاب پیشتر در مجله‌ی «زنده‌رود» چاپ شده بود ولی کتاب‌نشدن‌شان جفا بود، چون این داستان‌ها نماینده‌ی نسل و جریانی در داستان‌نویسیِ متأخر آمریکایی هستند که کمتر در ایران ترجمه می‌شود، جریانی موسوم به مکتب بازگشت (یا رنسانس)، شامل نویسندگانی مثل کارور، توبیاس ولف، جیسون براون و پرلمن و اولمان، که دلشان برای داستان چخوفی تنگ است، برای ریزه‌کاری‌ها و حالات روانی، برای محو کردن پیرنگ داستانی، و نمی‌ترسند که در زمانه‌ی پست‌مدرن‌ها و ضدداستان‌ها چنین بر سر شیوه‌ی خود اصرار بورزند. ترجمه و کتاب‌آرایی و جلد و همه‌چیز ــ‌جز سفیدیِ چشم‌آزارِ کاغذ‌ــ خوب است. مثل همیشه آقای اخوت یادداشت‌ها و نقدهایی جستارمانند ضمیمه کرده به بعضی داستان‌ها، همه خواندنی. این‌جور داستان اگر دوست داشتید کتاب معرکه‌ی «لاتاری، چخوف و داستان‌های دیگر» را هم ببینید، داستان‌هایی از شرلی جسکن، کارور، توبیاس ولف، آن‌ بیتی، آن تایلر، آپدایک و ایشی‌گورو، ترجمه‌ی آقای جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز.

۷- مجموعه‌ی نامرئی
            [انتخاب و ترجمه‌ی علی‌اصغر حداد. نشرم ماهی، چاپ دوم، پاییز ۱۳۸۶.]

فرانسه و آمریکا که گفتیم، می‌رسیم به آلمان. سال ۱۳۷۶ کتاب دوجلدیِ «معجزه‌ی اشتیاق» از نشر تجربه چاپ شد که ده سال بعد در نشر ماهی و ذیل این عنوان که می‌بینید منتشر شد، تا جایی که چشمم یاری کرده است جز ترتیب جدید داستان‌ها و فصل‌بندیِ معنادار و البته تعدیلِ رسم‌الخط خاصِ نشر تجربه همان است. (چاپِ قبلش را نه مترجم و نه ناشر جایی یاد نکرده‌اند). در چاپ قبل ترتیب تاریخی‌ست و اینجا جغرافیایی، که کاش چنین نمی‌کردند. از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل دهه‌ی هشتاد قرن بیستم شده ۴۵داستان کوتاه که تنوع خوبی دارند و برای مای آلمانی‌نابلد برشِ معناداری از هشتادسال داستان‌نویسیِ آلمانی فراهم کرده‌ است که هویت ویژه و سرگذشتِ یکّه‌ای دارند. شاید سال‌های بعد این نکته بیشتر لازم‌مان بشود. خود داستان «مجموعه‌ی نامرئی» اشتفان تسوایک یا «تصویر سیزیف» فردریش دورنمات را دقیق‌تر بخوانید. کتاب ــ‌گذشته از سفیدیِ کاغذی‌ــ آماده‌سازی و کتاب‌آرایی و صحافیِ خوبی دارد. حیف مترجمِ خوبِ کتاب با داستان‌نویسان پس از دهه‌ی هشتاد میانه‌ی خوبی ندارد و حتی تیکه‌ای هم در مقدمه به آنها انداخته است.

۸- گذران روز (پانزده داستان از نویسندگان امروز آلمان)
            [انتخاب و ترجمه‌ی محمود حسینی‌زاد. نشر ماهی، چاپ سوم، ۱۳۹۱.]

غصه ندارد، مترجم و داستان‌نویسی داریم به نام آقای دکتر محمود حسینی‌زاد، که از این نویسندگانِ جدیدی که آقای حداد میانه‌ای باهاشان نداشت برداشته پانزده داستان درجه‌یک انتخاب و ترجمه کرده، که از حیث سبک و موقعیت به آن «صدای سوم»‌ی‌های ترجمه‌ی احمد اخوت شبیه‌اند، دنباله‌ی مُدِ داستان پست‌مدرن نیستند، کاری با تجربه‌های زبانی و فرمی خیلی ندارند، هشداردهنده و جیغ‌زننده نیستند بلکه زبانی دارند «به‌روز، آرام، اندوهگین، گاه شوخ، موجز، بی‌شرح و بسط، و با ضرباهنگی گرداب‌گونه». این نویسندگان نمی‌خواهند گذشته‌شان، نازی‌ها، هیتلر، صلیب شکسته و خاطرات جنگ را با نوشتن حل و فصل کنند. این هم کاری‌ست! آشنایی و اشراف مترجم ما به زبان و فرهنگ و سرگذشت آلمان و زیستنش در آن جهان (و شاید دوستی‌اش با بعضی نویسندگان) کمک کرده کتاب درخشانی حاصل شود. گفته باشم یودیت هرمان برای من چیز دیگری‌ست، و اگر «آلیس»ش را هم ببینید ضرر نمی‌کنید، از همین مترجم، نشر افق. باقیِ چیزها مثل دو کتاب قبلیِ نشر ماهی که عرض کردم: دست مریزاد، جز سفیدیِ کاغذ.

۹- مقبره‌دار... و مرگ
            [انتخاب و ترجمه‌ی محمود حسینی‌زاد. نشر هرمس، چاپ دوم، ۱۳۹۳.]

حالا، تا داریم داستان آلمانی می‌خوانیم این کتاب را هم بگویم که منشأ لذتی وافر است: شانزده داستان کوتاه آلمانی،‌ که مترجم نه برای زدن برش تاریخی بلکه برای نشان دادن تنوع زبان و لحن داستانی انتخاب کرده و کوشیده این لحن و زبان را در فارسی بازسازی کند. فی‌المجلس می‌توانید سه داستانِ «توقف ممنوع»، «گزارش شاهد عینی» و «لوکاس، خادمِ نرمخو» را از این کتاب بردارید مقایسه کنید با ترجمه‌ی آقای حداد در کتاب «مجموعه‌ی نامرئی». هردو ترجمه خوب است، و در مقایسه نمی‌شود گفت مترجمی اشتباه کرده است، ولی سرتاپا متفاوت است در لحن و زبان و نواخت جملات. حس می‌کنم آقای حداد جملات بلند را شکسته باشد و آقای حسینی‌زاد به بلندیِ جمله‌ها وافادار مانده. بعضی داستان‌ها هم تک است و همین‌جا فقط می‌شود خواند و کیف کرد مثل «مرگ» از توماس مان و «زاغ» کریستف مکّل. این دومی درخشان است. کتاب ترجمه‌ی درجه‌یک، صفحه‌آرایی و آماده‌سازیِ خوب، طرح جلد بد، کاغذِ سفیدِ چشم‌آزار، و چاپ خوبی دارد. راستی اگر توانستید بروید پای داستان‌خوانیِ آقای حسینی‌زاد تا حساسیت و علاقه‌اش به تنوع لحن و زبان را به گوش خودتان بشنوید ــ‌گذشته از صدای تئاتریِ مخصوصش.

[خسته شدم. صبح شد. یازده‌تای بعدی ــ‌به شرط حوصله‌ــ بماند برای امشب، که همه ترجمه نیستند و جز داستان هم چیزهایی انتخاب کرده‌ام.]