جسم ما از هیچ جان یافته است...
بودن در آنجا که هیچ چیز نیست، مفهومِ این عبارت است که شکل خلاء است؛ و اینکه همه چیز از هیچ به وجود می آید، یعنی: خلاء شکل است....
آدمی باید بیاندیشد که این دو، مقولهای جدا از هم نیستند....
"طریقت سامورایی"
آنِ آن*
هميشه مسافري بودم در سپيدهدمانِ حركت كه هوايِ شيارهاي ساحليِ جزايرِ متروك ديوانهاش ميكرد. حالا از هرچه تشبيه و استعاره بيزارم. از چيزي كه خودش نباشد. من مسافري نبودم در سپيدهدمان...
من بودم.
بودن از دشواريِ واژه تن به شهود ميدهد. از پوشيدگي. مثل اولين زنانگيي هر تختخواب عريانش كردهام. حالا بيدارم در تنش، ميخوابم با تنش و از انقطاعِ آنيي لحظاتِ بههمپيوستهاش لذت ميبرم، و تن ندادنش به تشبيه!
آن
آنِ آن
* اين تركيب از جنسِ «عقلِ عقل» و «جانِ جان» نيست. بيبهرگي خود مقاميست و عرياني بهرهاي ديگر.
***
پسنوشتا: در سرم مسگرانِ راستهي حاجعبدالعزيز سكنا دارند و تو
۳ نظر:
وبلاگ نو مبارک
به سلامتی عقرب هاتون....
در راسته مسگران..
همین ؟
تموم شد وبلاگ نوشتن ؟
ارسال یک نظر