- آرامشِ دوستدار به قولِ داریوش آشوری از سرشناسانِ فلسفه در میانِ ما ایرانیان است که نزدیکِ دو سه دهه فعالیت مستمرش در بازنماییی مسائلِ اینجایی، خواندن و اعتنای به او را گریزناپذیر ساخته است. اواخر دههی شصت، سلسله مقالاتی را در نشریهی الفبای غلامحسین ساعدی تحت عنوانِ "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" منتشر کرده، که حالا با تفصیلاتی یک کتاب است، هر چند در ایران نایاب. "درخششهای تیره" –که متنِ زیر بریدهای از این کتاب است- این نسخه که من دیدم، چاپِ دوم است که ویراسته و افزوده شده دارد نسبت به چاپِ اول. دوستدار در این کتاب، که تکهی مشهوری از "روشنگری چیست" کانت را بر پیشانی دارد، از ناصرخسرو تا جلال آل احمد را وامیرسد و تفکرِ باطنی را در فرهنگ ایرانی جستجو میکند تا بازنماید که ساز و کارِ پنهان و درونیِ فرهنگِ ایرانی چیست که هر درخششی در فرهنگ و اندیشهی آن به زعمِ فیلسوفِ ما تیره است و ناتمام.
- من اینجا، به نیتی که از قبل توضیح دادم، از این کتاب، تکهای را آوردم، به دو دلیل. یکی اینکه دقتِ نظر و بیرحمیِ دوستدار را مظنهی بازار داده باشم، دوم و مهمتر اینکه این شکلِ استدلال را دوستدار شگرد دارد و تحلیلش در واساختنِ شیوهی تفکرِ خیام، میتواند نمونه گرفته شود از شکلِ کارش در کتاب.
- کتابهای دوستدار و خودش در ایران اجازه ندارند، خودش اوائل دهه شصت از دانشگاه بیرون رانده شد، که رفت؛ و کتابهایش مجوزِ نشر ندارند در مملکت خودش و پاریس و کلن چاپ میشوند. "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" افست شد سالها پیش ولی "درخششهای تیره" را من ندیدم. یک نسخه از کتاب به همتِ استادی، در کتابخانهی رسمیِ یک دانشگاه موجود است، که دست به دست میشود. مشخصات این نسخه را در انتهای نقلِ متن آوردهام.
- و یک نکته که نثرِ دوستدار گاهی به شکلِ بدی مغلق است، ثقیل مینماید، سنگین فهم میشود -طرفه اینکه نیکفر در نقدِ دوستدار، خودش هم جاهایی ثقل و غرابتِ نحو دارد- و من، در این تکه که آوردهام، بدونِ اجازهی نویسنده، در متن به نازکی دست بردم، یکی دو پرانتز گذاشتم و خطِ تیره تا جمله بدل و جمله معترضه مشخصتر شود. ولی نه یک کلمه اضافه کردم و نه یک کلمه کم.
«ایرانِ اسلامی به معنای ویژهاش یکسره از پرسش خالی نیست. یکی دو استثنای تاریخی در آن میتوان یافت. خیام یکی از آنهاست. چه بسا میان قدمای ما خیام تنها کسیست که اصلا میپرسد. پرسشِ خیام جدی و حقیقیست و -آنطور که من میبینم- ناشی از این که او رویداد جهان را به این جهت بیمحمل مییابد، که از انگیزش و سرانجامِ آن -در دایرهی نظامی که به زعم او (خیام) نیز خالق و ناظمی دارد- سردرنمیآورد. به این علت اگر همخوانیی این بعد دوگانه را از فضای فکریی خیام بگیریم، تمام پرسشهای او بیمعنی میشود. به همانگونه که پرسش او از حد شکوه تجاوز نمیکند و شکوه و شکایت همیشه مرجعی دارد که بدون او سخن و پرسش خیام هم نمیتوانست میسر گردد، شوریدنِ او نیز در نهادش محکوم به شکستیست که او را به صلحی اضطراری یا انتخابی با عامل و مرجعِ جهان سوق میدهد. «تا چند خوری غمِ جهانِ گذران» نتیجهی شکست و نمودارِ صلحِ ناشی از آن است. قطع نظر از نتیجهای که از باورش به عامل و مرجعِ هرچند خودکامهی جهان بدان رسیده و در آن گرفتار مانده، به صرفِ آنکه سه گانگیی جهانِ طبیعت و آدمی و خدا در بستگیشان به عنوانِ مشکل برای او مطرح میشود، خیام میانِ قدمای ما -سوای رازی- نه فقط تنها کسیست که میپرسد و در نتیجه میاندیشد، بلکه به کلیتِ جهانی سرگردان و نابهنجار میاندیشد، ساختهی خدایی آفریننده و توانا که عامل و مسئولِ سرنوشتِ آدمی نیز هست. اینکه مخاطبِ او در پرسشهایی معناً خداست، اینکه جهانسازی، جهانآرایی و جهانویرانیی او را -مثلا برخلاف مولوی- مردود اعلام میکند، یا کلِ نظامِ این جهان را نادرخور میشمرد، هم دال بر این است که به خدایی عامل و آمر باور دارد و هم طبعا دال بر این که خود را در اندیشه و سنجش برتر از این میدانسته که به مدعیات و توجیهات ادیان و موسسان آن وقعی نهد. به همین جهت هم خود را کافر و بیدین خوانده و بهشت و دوزخ را دست انداخته، تا از دید خود بیارزشیی اینگونه تصورات دینی یا اسلامی را نشان دهد. اما هیچیک از اینها الزاما ناقض باور داشتن به خدا نیست. به هر سان، خیام قادر نیست بنبستِ صلحِ اضطراری -یا انتخابی- با خدا را بازنماید و وجود خود او را معروضِ پرسش قرار دهد، یعنی در هستیی او را شک کند.»
درخششهای تیره | آرامش دوستدار | انتشارات خاوران | پاریس | زمستان 1999-1377
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر