به داد من برسید / در احوالات بعضی کتابها (یک)
1
من نه قصدی دارم که کسی را دست بیندازم، و نه خدای ناکرده خرده حسابی با کسی، موضوعی، مکتبی یا جریانی دارم. صرفا گاهی کتابی یا متنی آزارم میدهد. اینقدر که سالی میشود، یا بیشتر، که تصمیم دارم یکبار هم که شده این داستان را بنویسم، شاید همدلی پیدا شد، شاید هم نشد.
2
دیروز از سر شوق کتابی به فارسی یافتم و دست گرفتم به خواندن که اصلِ فرانسهاش را خب بلد نبودم بخوانم. "نگرههای هنر، فلسفه، نقد و تاریخ هنر از زمان افلاطون تا روزگاران ما" ، نوشتهی ژان لوک شالومو، ترجمه "دکتر حبیب الله آیتآللهی" ، انتشارات سورهی مهر(وابسته به حوزه هنری) ، زیر نظر پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
از ابتدای کتاب چند چیز را گذاشتم به حساب اصول شخصی و نوآوریهای مترجم یا نشر که به من ربطی ندارد و خب ندارد واقعا. مثل اینکه صورتِ فارسیِ بعضی اسمها را به شکلی آورده که برای من آشنا نبود. برای مثال: نوکلاسیسم را نوشته «نو-تنسیق گرایی»، تراژدی را نوشته "سوگینه" و درام را گفته "ماجرایی"، جاسپر جونز را نوشته جاسپر ژوهن، یا همین برگردان تئوری به «نگره» یا اینکه پرسپکتیو را نوشته «فراسودید». افلوطین را "فلاطین" آورده، اسم کوچک بارت را هم رولان نوشته هم رولاند، یا هم واقعا خب نمیداسته و علامت سوال گذاشته برونلشی (برونلچی؟) یا ماساچیو (مازاچو؟) ، اوکهام (اوخام؟) ، حساس (محسوس) ، سرشتی (فیزیکی)، ژاکوب والش (یا والخ)، زنوکرات (سنوقراط؟) ، کاراش (کاراچی) ، Anglo-catholicisme انگلیسی-کاتولیکگرایی، Bible d’Amine بیبل دامین، یک رشته (و یا نظم؟)، و یا یک جا دیگر صادقانه وقتی معنیِ چیزی را نیافته نوشته «در اطراف Ledaی او اینچنین...» (ص 40)
هر چه جلوتر رفتم، مشکل عجیبتر و عمیقتر شد، تا جایی که به فکر افتادم نکند انتشاراتی اشتباهی نسخهی قبل از ویرایش اولیه را حتی سپرده به چاپ و از دست مترجم هم کاری ساخته نبوده است. مثلا دیدم به جای Leonardo de VinCi نوشته De VinEi و بعد هم فارسیش را نوشته «لئونار دو وانسی» و توی پرانتز نوشته (داوینچی) ، یا عضو مکتب فرانکفورت را نوشته "هابرناس habernas، با خودم گفتم لابد این پرانتز را ویراستار گذاشته و اینها نسخهی ویراستار را چاپ کردهاند و دومی هم غلط املاییست. یا مثلا اینها: (جملات زیر عینا از کتاب نقل شده است)
لئونار در رسالهی نقاشی خود مینویسد: «من هرگز فراموش نخواهم کرد که از میان این قوانین و دستورها یک اختراع در خور تماشا و ستایش، که، هر چند چیزی کوچک و تقریبا خندهآور بنظر آید، اختراع کردهام که، با وجود این میتواند به مثابهی رهنمونگر روح به ابداعهای متنوع و گوناگون جلوه کند و آشکار شود. (ص 39)
کتاب نقد صفت داوری کردن (1790)، که به نتیجه رسیدن مسیر آغازیده شده بوسیلهی نقد خرد ناب است، نیمی از وقف مسالهی داوری زیباییشناسانه شده است. کانت این آخرین مطلب را به چهار "لحظه" تجزیه میکند. (ص 73)
نخستین بخش"تخیلی" (ساختار ارادی تصویر(نگاره)" محتوا (پدیدهها)ی وجدان را در مورد ویژهی طراحیهای نموداری، بررسی میکند. (ص 14)
هوبر دامیش (Hubert Damisch) (فصل 10 بخش 3) تاریخ هنرنویس به تنها "متنِ پایه"ی پانوفسکیانه باز میگردد (در مورد فراسودید به منزلهی یک شکل نمادین) خود را در کتابش که در مورد اصل و اساس فراسودید است. (ص 21)
از فراسوی پرسش از یک نقطهی ثابت یا "موضوع" ، فراسودید نمیتواند فقط به مثابهی یک "شکل" ملزمکننده و وابسته یک مجموعه (از شکلهای همریشه یا هم معنا نیست، بلکه بیشتر این چینش تمثیلی از عناصر متضاد است. (ص 21)
بنابراین، این شیوهی زنوکرات (سنوقراط؟) Xenocrate است که یک تاریخ پیشرفت و تحول هنر را تا یک قلهی غیرقابل دستیابی که در معاصرانش لیسیپ Lysippe و اپل Apelle متجلی شدهاند را طرح افکنی کرده است، که وازاری همین تاریخ را... (ص 43)
برای این است که فارغ از رافائل و مرد-پیکرههایش، (شاگردانی که در کارگاهش تابع نظریات استاد کار میکردند)، پوسن که برای هنرهای انگارهیی و تخیلی یک شیوهی تحلیلی از دیدن و درک قایل بود و اطلاق میکرد، باید به لافونتن، شاعر وفادار به برخی از شکلهای سنتی، نزدیکتر باشد، باز هم بیشتر تحلیلگر محیط خود، آنطور که پییر فرانکاستل pierre Francastel پیشنهاد میکند. (ص 50)
3
و اینها فقط حاصل خواندن کتاب تا صفحهی 74 است و نه بیشتر. و فکر نکنید باقیِ متن، آنقدر روان است که اینها به چشم بیاید، هیچ پاراگرافی را راحت نمیشود خواند، و جملههای بالا را آوردم تا نگویید که سخن به گزاف میگویم. جالب اینکه یکی دو پاراگراف از متن را نیز پشتِ جلد به عنوان نمونه زدهاند. علاوه بر این، برابرنهادهای عجیب و غریب –که راه تحقیق و پیجوییِ نام یا مکتبی یا اندیشهایی را مسدود میکند- و آشفتگیِ متن آزار دهنده است.
در مورد ارجاعات متن هم اتفاق جالبی افتاده است. از جمله ارجاع اولِ یک فصل "همان" است، و بدتر اینکه تمام ارجاعات که اغلب به کتابهای فرانسوی زبان است، به فارسی سلیس ترجمه شده، حتی اسمِ انتشاراتی را نیز برگردانده است، مثلا اینطور:
(ص 24)
ه. دامیش، اساس فراسودید، انتشارات فلاماریون، 1987
ژرژ دیدی-هومان، در برابر نگاره، ناشر مینویی، 1990
(یا ص 45)
ل.ب.آلبرتی، della peintura، کتاب اول، لاترزا باری، 1995
در مورد نقاشی لئونار، رک.سرژ برانیلی، لئونار دو وانسی. J-C" ، لانس، 1998
رفتار غیرحرفهاییِ دیگر، آوردن اصلِ فرانسویِ اسامی بدون هیچ کاما و گیومه جلوی اسمهای اصلی در متن و نه در زیرنویس است، که نه برای بار اول، که همیشه در کتاب رعایت شده است. حتی در انتهای کتاب، بخشِ "فهرست نامهای خاص" که نقشِ رهنما دارد، اشتباه فاحش وجود دارد، برای "آرنولد هاوزر" شماره صفحه 86 آمده که اشتباه محض است و تنها در صفحه 18 اسمی از هاوزر آمده و برای "یونان" ، "افلاطون" ، "رامبراند" صفحاتی از جمله 57، 58 و 59 -این سه صفحهایی که من بررسی کردم- ذکر نشده است.
4
خلاصه که بی تعارف، کتاب بسیار، بسیار و بسیار به متنی شبیه است که از زیر دستِ یک مترجمِ دارالترجمه بیرون آمده باشد، نه یک دکتر یا متخصص فن؛ متن هیچ ویرایشی نشده و نثر بدی دارد، اشتباهات عجیبی در ثبتِ اسامی خاص دارد، کلمات تخصصی مثل عنوان مکاتب برگردانِ قابل شناختی ندارد، ارجاعاتِ هر فصل به فارسی و غیر قابل استفاده است، نمایهی کتاب قابل اطمینان نیست، و از این قبیل. در شناسنامهی کتاب دیدم که مترجم متولد 1313 میباشند، یعنی اگر پدربزرگِ پدریِ بنده –روحش شاد- زنده بودند، یک سالی از مترجم کوچکتر بودند و با حساب سرانگشتی، تقریبا اندازهی عمر پدر گرامیِ بنده –عمرش طولانی- را مترجم صرف کار و مطالعهی علمی کردهاند. انتشاراتی هم که سورهی مهر است و نه یک نشرِ بی در و پیکر. کتاب هم صفحهآراییِ عالی دارد، هم طرحِ جلدِ خوب، هم کیفیت چاپ و صحافی عالی. البته اسمی از کسی به عنوان ناظر چاپ، ویراستار، نمونه خوان و اینها نیست. خیلی دوست دارم پایاننامه یا مقاله یا حتی متنی در مجله یا روزنامهی عادی ببینم که به فارسیِ این کتاب ارجاع دادهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر