۱۳۹۰۰۷۱۳

هیات سایه ی علف

هیأتِ سایه‌ی عَلَف

یا : مفارقتِ عمادِ مرتضوی




دُم و

بال گرفته

-دو تیغهْ گیاه-


«میانِ ما

هواست سایه‌ام»


سایه‌اش : نور

حرفی که سایه نمی‌دهد

-یک تیغهْ گیاه-


میانِ ما

هوا

نور است عزیزم.



نهم مهر نود

کریمخانِ تهران

با اندوهِ مفارقتِ عینِ مرتضوی



...

هیأتِ هیآت:


هیأت‌ها (هیآت) ، مالِ این چند سال است و این که می‌بینید آخرین هیأت، اما اولین کاری که منتشر شده جایی. شاید دفترِ هیآت در همین بیست و چندمینِ آنها بسته شود. اولی روزبه دادویه (ابن مقفع) و آخرینش عماد مرتضوی، این میان هم هیأتِ تاریکی (ظلمانیه) و هیأتِ سیاهچاله (نوریه) و سایه و 18 و نخل و مرگ و عقرب و تشباد و... منثور و مقطع، کشدار و آزاردهنده تا امروز. خطِ اینها بر من -مثلِ جایِ زخمِ دملی چرکین از کودکی بر مچ چپ- می‌ماند و بسته نمی‌شود، نه دفتر و نه دمل. فکرِ این‌کار را، این رفتار را، محمود نیکبخت در سرِ ما انداخت، سالهای 84 و 85 ِ اصفهان و‌ ماند تا 87 که شکلش را یافتم. اینها هم مرثیه است و اگر اندوهِ رفتنِ دوست، دوست: عینِ مرتضوی نبود لابد این سطرها هم نبود.

۲ نظر:

بهزاد گفت...

آنکه می رود مانا جان ، رفتنش را جا می گذارد فقط . و او که حالا رفته است ، به هیئت شعری در دفتر نابسته ی تو آرام می گیرد.
دلم تنگش می شود.

مهدی یزدی گفت...

ممنون از این شعر. و خبر خوبتان