۱۳۹۱۰۷۰۶

تاریخ ادواری حماقت

تاریخ ادواریِ حماقت



آقاجان، این چیزی که برای ترجمه دست شما افتاده خاطراتِ ماه‌عسلِ عمه مبارکتان نیست که بردارید از وسطش چند بند را ببرید و با آن نثر [کلیشه‌ای تقلیدیِ در حسرتِ خواندنِ درستِ یکبارِ بیهقی]تان بنویسید «وازاری در اینجا به آثار کم‌اهمیتِ این استاد می‌پردازد.» عینِ بی‌اخلاقی‌ست آقای مترجم که اولین متنِ مدون و به معنای واقعیِ کلمه «تاریخ هنریِ» جهان را به خیالِ خام خودتان خلاصه کنید و زیاده‌گویی‌هاش را بردارید. همین آثاری که شما تشخیص داده‌اید -سیمپتومِ این چند وقته یکی هم این خود‌فیل‌بینی و قرابت و این‌همانیِ بسیار زیاد بعضِ مترجمین با موضوعِ کارشان است- اهمیتِ زیادی ندارد تمام‌ آنچیزی‌ست که می‌تواند "طلیعه"‌ی نگرشِ جدیدی باشد. این کتاب خاطراتِ خاله خان‌باجی که نیست اینطوری لت و پارش می‌کنید و در مقدمه هم متعجبید از اینکه سال‌هاست متنِ کامل این کتاب ترجمه نشده است. نخیر، هنوز هم نشده و این عبارت‌پردازی‌های شما عین خیانت است.

منظورم ترجمه‌ی کتاب «زندگیِ هنرمندان» جورجیو وازاری‌ست که انتشارات سوره‌ی مهر با «برگردان و ویرایش» آقای علی اصغر قره‌باغی تولد به سال 1319-  منتشر کرده است. به جرات می‌نویسم یک‌سوم از کتاب حذف شده، بی‌رحمانه حذف شده و خیلی با اعتمادِ نفس آقای مترجم «گزارش» داده‌اند که اینجا وازاری چه می‌گوید. در مقدمه نوشته‌اید «ناگفته پیداست که این دیرکرد [در برگردانِ فارسیِ کتاب] از آنگونه مسامحه‌ها و بی‌اعتنایی‌ها نیست که بتوان برای آن دلیلی پذیرفتنی تراشید؛ کتاب وازاری می‌بایست بسی پیش‌تر به فارسی برگردانده می‌شد.» امیدوارکننده است، حرف شما درست است، البته تا اینجا، ورق می‌زنم می‌روم صفحه 76 کتاب، برداشته‌اید متنِ اصلی را حذف کرده‌اید و یک صفحه کامل از قلم مبارک و لابد تاریخیِ خودتان داد سخن داده‌اید که «این درازگویی‌ها ربط چندانی به طرح کلی و مضمون کتاب او ندارد ، از کار تحقیقی و ... دور می‌افتد.» عزیز، نه کار شماست و نه در مقایس کاریِ شما که تشخیص درازگویی یا به‌اندازه‌گوییِ وازاری را بدهید، آن هم نه در پانویس، یا ته نویس که در وسط متنِ کتاب. اگردرازگویی‌ست چرا ترجمه می‌کنید؟ چاه آغاسی‌ست؟ آب ندارد و نان دارد؟ با این قیاس باید کتب مقدس را با یافته‌های باستان‌شناسی سنجید و تناقض‌ها را حذف کرد؟ باید ابوریحان را  و منجمان دیگر را به کیهان‌شناسی امروز سنجید و تصحیح کرد؟

اوائل ورود سینما به ایران یک عده بوده‌اند که وظیفه‌شان تعریفِ داستان فیلم برای کسانی بوده که دیر به سالن می‌رسیده‌اند. یا بیرون سینما می‌ایستاده‌اند و از صدای ضعیفِ بلندگوها متوجه داستان می‌شده و برای کسانی که پول نداشتند، تعریف می‌کردند. عجیب است هنوز در همان لحظه/موقعیت به سر می‌بریم، دیر رسیدیم، حالا هم که می‌خواهیم برسیم، پول نداریم. تقریبن در این وضعیت به سر می‌بریم. آقای قره‌باغی، کتاب «سنجش خرد ناب» کانت را به ترجمه‌‌ی آقای میرشمس الدین ادیب‌سلطانی (امیرکبیر، 1362) نگاه کنید، تا بدانید هرچه که به عقل شما درنمی‌آید زیاده‌گویی نیست. سنگ‌بنای یک دانش پانصدساله را «حرام‌گردانی» کرده‌اید، این کار شما برگردان نیست، دقیقن حرام‌گردانیِ یک اثر کلاسیک و مهم است. ببینید چطور ادیب‌سلطانی -که مستدام- مقدمه نوشته، برابرنهادها را به آلمانی، انگلیسی و فارسی لیست کرده، شماره صفحاتِ ویرایش اول و دوم متن اصلی آلمانی را -که به دست خود حضرت صورت گرفته- آورده و از هیچ دقیقه‌ای فروگذار نکرده، چنانکه ستودنی‌ست، چنانکه کار مردان مرد است. این ترجمه کار یک نفر نیست به‌واقع، اما ادیب‌سلطانی مثل لغت‌نامه‌ای که دهخدا یک‌تنه نوشت، کار همه را کرده و کم نگذاشته. در کنار کتابِ دیگرش «آماده‌سازی کتاب» (علمی‌فرهنگی، ویراست سوم، 1381) می‌شود این ترجمه را مصداق گرفت. سه صفحه خواندن این کتاب سرگیجه‌آور است، مثل هروئین در مقابلِ سیگارِ بهمنی که ما می‌کشیم، آنوقت شما متن رواییِ روانِ وازاری را، که حدیثِ تاریخی‌ صرف هم نیست، و هزاربار فریاد می‌زند، اقای قره‌باغی هزاربار تکرار می‌کند وازاری که هدفم نوشتن یکسری مستندات تاریخی نیست، آنوقت شما این را برداشته‌اید تکه پاره کرده‌اید که چه بشود؟

من یکی هیچ‌وقت از شما ممنون نخواهم بود. آن حرفتان در مقدمه کماکان به قوت خود باقی‌ست. هیچ عذری پذیرفتنی نیست.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

چه می کند دماغ-خشکی این سفهاء که طریق و لحن این وبلاگ را به این روز میکشاند ... کارد جوری به استخوان میرسد که داد بر نیاوردن توهین به خود و دیگری ست

علی معینی گفت...

مانا تو فیسبوک نیستی؟

mana-ravanbod گفت...

نه فیس و پلاس و نه هیچ چیز دیگری