کتابِ مردگان و
کتابِ تمام
از مکتوباتِ معلق،
متعلقِ خ- شایگان
فکر میکنم راحتترین
کتاب برای نوشتن، «کتابِ مردگان» است، طرحی که باید ریخت و سالهای سال منتظر کامل
شدن آن نشست. کتابِ تمام معنا ندارد، تا وقتِ مرگ امکان افزودنِ لغتی یا تغییرِ آن
وجود دارد. باید نشست و صبر کرد، طرحِ کتابها را باید اول فکر کرد و طراحیِ
مخصوصِ هرکدام را فراهم آورد تا زمین باروری شود. آنوقت میشود تا هنگامِ ناپدیدی
به آنها افزود و گاهی نیز لغتی را، حرفی را پاک کرد. کتابِ مردگان بیدردسرترینِ
آنهاست. طرحِ پیچیدهای هم ندارد، بیشتر اندوهبار است و چارهای نیست. هیچ مرگی
شبیه هیچ مرگِ دیگری نیست، چرا که شباهت ابزار فراموشیست.
به یاد میآورم
معلمِ بداخلاقی را که صدای سربیِ سنگینی داشت، فکر میکردیم اهل دود باشد و نبود و
با این صدای سفالی ادبیات به حلقمان میریخت، زمخت و خشن و بی هیچ مهری. یادِ این
مرگ در ذهنم به هم ریخته و مخدوش است، یادم هست معلمها ریختند و با ماشینِ معلمِ
دیگری که طلافروشی داشت و کلاهگیس، بردندش، کِی مرد؟ کجا؟ چرا؟ یادم نیست، و
همیشه گمان میکنم در گلوش زخمی یا توموری بوده که صداش را اولین صدای مرگ کرده
بود.
هر کتاب تازهای،
فکرِ هر کتابِ تازهای مثل چشمِ گرگها در شبِ جنگل میدرخشد. کتابِ مرگ آخرینِ کتابهاست،
باید آخرین کتاب باشد و «کتابِ تمام» با آن بسته شود. هیچ کتابی جز «کتابِ تمام»
من را وسوسه نمیکند، کتابی از برگهای دوختهی سفید، و در آن تمامِ طرحهای کتاب،
حاصل یک عمر، هزار طراحیِ تازه برای یک کتاب. «کتابِ تمام» تنها کتابیست که همیشه
کامل است، همین که طرحِ کتابی را نوشته باشی، تمام است...
[تمامِ اینها،
فکرِ ساعتهایی بود که میگفتی چرا حرف نمیزنی؟ فکرِ کتابِ بزرگی، حاوی طرحِ کتابهایی
ننوشته، فکرِ وقتی بود که دراز کشیده بودم و بر سطح آبِ برکه، لرزشِ دوارِ نفسنفسهای
قزلآلا را نشانتان میدادم.]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر