از نامه
به ن.
وقتی حرف
نیست، نورِ هر اتاقِ تابستانی، از روشنای تیزِ عصر تا سیاهیِ آخروقت، طیفِ ممتد
امّا کاهلی را میگذراند، میزان کشیدهای از مرگ. زیباییها در تاریکی سیاه میشوند،
در نورِ روبهسیاهی: لبپَر. چرا هر چیزِ ناقص زیباتر است- مثل هر بوی خوشی که همیشه
انگار دارد میتپد تا نقصان خودش را تمام کند، و تو محکمتر بو میکشی تا تمامش را
به چنگ بیاوری؟ گاهی حرف نزدن، گاهی ناتمام گذاشتن راهِ هر-روزه، دلخواهتر است.
گاهی سیاهیِ جسمانی و ناخالص، ترکیببندیِ یک تابلو را «کامل» میکند. گاهی
نخواستن و اصرار کردن بر توانِ نخواستن کاریست. راستی، نگفتم، «گاهی» در کاربرد
ما جنوبیها، اغلب، «هرگز» معنا میدهد؛ اگر بگویند «گاهی وانگشت» یعنی «هرگز
برنگشت».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر