ناصرالملک و ترجمهای آهنگین از قران؛ یادکردِ کوتاهِ دو
کتاب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱
تکلیف آدم با بعضی چیزها روشن نمیشود و مثل آونگِ در
نوسانی مدام به اقطابِ متضادی آدم نزدیک میشود و دور و همینطور مدام. یکیش همین
آقای ناصرالملک. که این ترجمه و یکی دیگرش را میشود دوست داشت و خواند و خیالها
کرد و لذت برد. بعد که برمیگردی به تاریخ مشروطه میبینی پدرسوختهبازی کم ندارد
و دروغ و دونگ کم ندارد و بهرهها برده و در لندن لش کرده و مملکت را میچرخانده!
طرفه اینکه در کتابها نامهای آمده از او خطاب به آقای طباطبایی، که البته بعدها
فهمیده شد جعلیست و در مکتوبی به آقای طباطبایی، سالها بعد، خطِ شهادتِ صریح
داده که این نامه جعلیست و آقای ایرج افشار دیدم یکجایی در آخر سخنرانیش متذکر
شده و گفته در کاغذهای حسین علا (اگر اشتباه نکنم) ورقه را دیده و یافته؛ این نامه
را هم ناظمالاسلام کرمانی هم کسروی بیپرسوجو در کتاب نقل کردهاند. اینها را
که آدم جلوی آخوندزاده میگذارد یا طالبوف یا پاکی و صراحت و پایمردیِ طباطبایی و
سواد غریب تقیزاده دلش صاف نمیشود ــاشتباه داریم تا اشتباه. اصلن تاریخ خواندن
مگر برای صاف شدن دل است، روضه و درددل به این کار شاید بیاید ولی تاریخ نه. این
روزها مشغول احوالات مشروطه شدم دوباره. چقدر نوشته شده و چقدر نانوشته مانده. اگر
دستتان رسید متنهایی که آقای جلال توکلیان در اندیشهی پویا مینویسد از رجال
قاجاری مثلن بخوانید که طرفهکاریست که نظیرش را کسی خطر نکرده بود تا حالا. اداش
را دیدم یکی دو نفر دارند ریزریز و در سایه درمیآورند و قُرُم قُرُم میکنند که
لابد پسفردا دوسرقافمان کنند و به همهی شاهدان و غایبان بگویند «اول نفری که
چنین نوشت ما بودیم»؛ که کور خواندهاند.
اینجوریست که میشود چیزی نوشت و یک کلمه از کتاب نگفت.
____
____
۲
از تمام متون کهن فارسی توجه ما آن سالها به یکی دو تا
کتاب بود فقط و دقتی نداشتیم و حوصلهای هم. شاید بیست سالمان بود. اولبارهایی که
از یکی دو عزیز شنیدیم باید تفسیر طبری و سورآبادی و کمبریج را بخوانیم تا فارسی و
حدود ترجمه و زبانورزی برابرِ متنِ مقدس را بدانیم از کجاست تا به کجا، کمی رو
ترش کردیم که در خیالِ ما چیزی خستگیآور و گنگ و بیحاصل بود از جنسِ همان
چیزهایی که خوانده بودیم و در مکتب شنیده و تعلیم دیده بودیم. بعد که مزه کردیم
همگی آیتِ حیرتِ مشهود بودیم و میگفتیم به، عجب چیزهایی! و به عجب عجب گذشت تا
رسیدیم به این "پلی میان شعر هجائی و عروضیِ فارسی" که ترجمهای آهنگین
است از قران مالِ قرن اول هجری! به اهتمام دکتر احمدعلی رجایی که مقدمهی مفصل
خوبی هم نوشته. کتاب بابِ دندان عشقکتابهاست و شاعرانِ تجربهگر. لذتش نگفتنی.
ولی نایاب.
برای اینکه حد غربت زبان فارسی در وطن را بشود قیاس کرد همینقدر
بگویم که در چاپِ مجدد و مضحکِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (که انگار
از تعاریفِ وظایفش یکی حرام کردن متن و کتاب است) دو صفحه مقدمهی ناشر آمده،
مشحون از غلط ویرایشی که هیچ، در همان صفحهی اول دو بار *سطر* به صورت *شطر*
نوشته شده! یعنی هیچ کس با سواد اکابری از روی متن دو صفحهای نخوانده و کتاب رفته
چاپ شده. با ترتیباتی و تفصیلاتی: در شناسنامه با افتخار اسم مدیر نشر آقای ناصر
زعفرانچی آمده (لابد نویسندهی مقدمهی دوصفحهای) و ناظر چاپ و نسخهپرداز (مسخرهست
چون کتاب چاپ عکسی از روی چاپ سال 53 است) و آمادهسازی و طرح روی جلد (که مزخرف
است) و اجرای جلد و چاپ و صحافی! این همه جمع شدهاند برای دوصفحهی پرغلط و چاپ
بد و صحافیِ فاجعهبار و جلد و کاغذ فجیع.
اینها را به یاد کنج کتابخانهی شاعر عزیز در باغ جنت
اصفهان نوشتم، جناب آقای حسین مزاجی که عکسها هم از نسخهی کتابخانهی ایشان است.
عمرش دراز و شعرش مستدام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر