جوانمردا!
این شعرها را چون آینه دان!
آخر، دانی که آینه را
صورتی نیست، در خود.
اما هرکه نگه کند،
صورتِ خود تواند دیدن
همچنین میدان که شعر را،
در خود،
هیچ معنایی نیست !
اما هر کسی، از او،
آن تواند دیدن که نقدِ روزگار و کمالِ کارِ اوست
و اگر گویی
"شعر را معنی آن است که قائلش خواست
و دیگران معنیِ دیگر وضع میکنند از خود"
این همچنان است که کسی گوید:
"صورتِ آینه،
صورتِ روی صیقلییی است که اول آن صورت نموده"
و این معنی را تحقیق و غموضی هست
که اگر در شرح آن آویزم
از مقصودم بازمانم
عینالقضاتِ همدانی
۱ نظر:
اکنون ای دوست
درخواست می کنی که آینه را بدست من ده تا ببینم. بهانه نمی توانم کردن سخن تو را نمی توانم شکستن. و در دل می گوید که البته بهانه ای کنم و آینه را بدو ندهم زیرا اگر بگویم بر روی تو عیب است احتمال نکند اگر بگویم بر روی آینه عیب است بتر.باز محبت نمی هلد که بهانه کند.
شمس؛مقالات
ارسال یک نظر