۱۳۹۰۰۶۲۵

امضا: بیژن الهی / شمیم بهار

.

و چیزی حوالی‌ی چارده سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند» ندانستم یعنی چه ولی جذبم کرد و، هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خودم گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ "کبیری" نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد.

[~]

حس کردم که بیهقی نیز، چنان نیما، از کوچه و از کتاب گرفته و در هم زده تا رام کند. یعنی گرگ وحشی گرفته و جفت انداخته با سگ اهلی تا به نسل سومی برسد: «گرگ سگی» که پاسبانی‌ست قدر قدرت.

روانشاد بیژن الهی، جایی از «ترجمه از زبان عالم و آدم» 1363

برگرفته اینجا از «این شماره با تاخیر 6» ویژه‌ی بیژن الهی 1324-1389، با نظر محسن طاهر نوکنده و اجازه‌ی سلمی الهی، انتشارات آوا نوشت، تهران، تیرماه 1390

.

[ این گزیده دو متن دارد جز شعرها، تالیفی از الهی، یکی خط و ربطِ ترجمه به دست می‌دهد در نگاه الهی که پاره‌ی بالا از آنست، و دوم که تکه‌ای‌ست از شرح و شناساییِ غزل‌های خواجه حافظ شیرازی، حولِ یک غزل، و نگاهِ الهی به شعر را در خود دارد. گزیده‌ی رندانه‌ا‌ی‌ست.

پشتِ جلد، پاره‌ی آخرِ شعریست، از آخرین‌ شعرهای الهی در دهه‌ی پنجاه شمسی، برای دخترش سلمی الهی، حاصل زندگی‌اش با غزاله علیزاده:

.

مرا دفنِ سراشیبها کنید که تنها

نَمی از باران به من رسد اما

سیلابه‌اش از سر گُذر کند

مثل عمری که داشتم

.

و کارِ الهی از waste land‌ الیوت به فارسی (ارض موات) که محشری شده و کاوافی و ابن‌عربی و جویس و چندلر و نابوکف: قوت لایموت.]

هیچ نظری موجود نیست: