بازنشرِ
«بیست شعر عاشقانه و یک سرودِ نومیدی»، کارِ بیژن الهی از رقمِ اصلیِ پابلو نرودا
حوصلهی متنِ پایین کسی
ندارد، همین نسخهی
دو زبانهی کتاب را بردارد.
1-
مقدمه
[پابلو
نرودا (1904-1972) در پارالِ شیلی متولد شد و در شهرِ تموکو بزرگ شد، جایی که
گابریل میسترال را ملاقات کرد. او برای خواندن و انتشارِ شعرهاش، سال 1920 به
سانتیاگو رفت. کتابِ «بیست شعر عاشقانه و یک سرود نومیدی» را سال 1924 منتشر کرد و
سالهای 1927 تا 1943 را خارج از وطنش گذراند: به عنوان دیپلمات در رانگون، کلومبو،
باتاویا، سنگاپور، بوئینس آیرس، بارسلونا، مادرید، پاریس و مکزیکو سیتی. پس از جنگِ
جهانیِ دوم به حزبِ کمونیستِ شیلی پیوست و هنگامی که به اتهامِ براندازی تحتِ
تعقیب قرار گرفت، زندگیِ در غربت را آغازید و عاقبت سال 1952، وقتی که مشهورترین
شاعرِ آمریکای لاتین بود، به شیلی بازگشت. نرودا هنگام پذیرفتنِ جایزهی نوبل به
سال 1971 میگوید: شاعر بایست تعادلی برقرار کند «میانِ خلوت و جلوت، میانِ احساس
و کنش، مابینِ صمیمیتِ فردی، صمیمیتِ انسانی و وحی و الهامِ طبیعت.»]
| آستانِ ترجمهی
انگلیسیِ کتاب، چاپِ نفیسِ پنگوئن، 2004، بدونِ شماره صفحه |
2-
چهرهی مردِ شاعر در نوجوانی
نرودا،
با نامِ پیشینِ ریکاردو رییِز، میانِ شانزده تا بیست سالگی، در شهرِ سانتیاگو
ساکن است و زبان فرانسوی میآموزد، رمانهای ویکتور هوگو، نوشتههای امیلیو
سالگاری، داستانهای ژول ورن و شعرهای سمبولیستهای فرانسوی را دوره میکند و
عاشقانه بودلر میخواند؛ و نامش را در اقتفای «ژان نرودا»، رماننویسِِ اهل چک، به
پابلو نرودا تغییر میدهد. او این کار را از لجِ پدرش میکند، پدرِ کارگر و
خانوادهای که مخالفِ شعر نوشتنِ او بودند: آنها ترجیح میدادند ریکاردو کاری یاد
بگیرد.
| از صفحهی هشتِ
مقدمهی «کریستینا گارسیا» بر ترجمهی انگلیسیِ کتاب |
3-
ملتقای جهانِ بیرون و درون
شعرهای
نرودا در این دفتر، آمیزهی جان و جهان است، ترجمانِ جهان است به زبانِ عاشقانه و
برگرداندنِ معشوق است به زبانی طبیعی، آوازِ معشوق است، صدفی که جهان در آن میخواند.
به این معنا ترجمه است، در دو سطح. یکی در متن اصلی و یکی هم برگردان الهی. ترجمهی
نخست نیاز به توضیح دارد:
«هر
ترجمهای استعارهای از ترجمهی یک شعر است. در این معنا عبارت "شعر ترجمهپذیر
نیست" درست معادل عبارت "شعر تماماً ترجمهپذیر است" میشود: تنها
ترجمهی ممکن همانا استحالهی شاعرانه یا استعاره است. اما من این را هم اضافه کنم
که ما، در سرودن دست اول یک شعر، خودِ جهان را ترجمه میکنیم، به گونهای دیگر بر
میگردانیم و استحاله میدهیم. همهی کارهای ما ترجمه است، و هر ترجمهای به یک
معنا آفرینندگیست. تنها باید تواضع خود را حفظ کنی و از آفرینندگی دم نزنی... سخن
گفتن خود ترجمهای مداوم است که به همان زبان صورت میگیرد.»
| از «برگرفتهها»،
کتابِ «سمندر» اکتاویو پاز، ترجمه فواد نظیری، نشر روایت، 1373، ص چهارده و پانزده
|
پاز
در جای دیگری این این ایده را، که «ترجمه نوعی استعاره است» با اشاره به یاکوبسن و
دریافتههای زبانشناسیک، دو رفتارِ مبتنی بر مجاز و استعاره را به ترجمه نیز، و
مواجهه با ترجمهی متن ادبی، میکشاند: «تمام ترجمهها از دو شیوة بیان استفاده میکنند
که به نظر رومن یاکوبسن شالودهی تمام فرایندهای ادبی هستند: مجاز و استعاره. یک
متن ترجمه شده هرگز همان متن اصلی نیست (این غیرممکن است)؛ با این حال متن اصلی
همیشه در ترجمهاش وجود خواهد داشت، زیرا در ترجمه یا از مجاز استفاده میکنند یا
از استعاره؛ در مجاز بیآنکه واژگان منتقل شوند منظور آنها بیان میشود و در
استعاره متن به پدیدهای زبانی برگردانده میشود که با وجود تفاوتش با متن اصلی
همان را دوباره تولید میکند... استعاره یک توضیح غیرمستقیم و مجاز یک معادلة
زبانی است.»
| از «ترجمه: ادبیات
و متون ادبی» نوشته اکتاویو پاز به ترجمهی آیدا دمهری، مجله «پل فیروزه»، سال
چهارم، شماره پانزدهم، بهار 1384، صفحه128 |
4- در
آفتاب
[نرودا احساسش را ارج میگذارد و تجربههاش را
مخصوصاً به جهانِ طبیعی ربط میدهد، طبیعتی که عاشقش بود: عاشقِ جنگلهای مرطوب و
خفهی جنوبِ شیلی، ریشههای گرهدار و ضخیمِ کاجها که در زمین فرو رفتهاند،
بارانهایی که خورشید را میپوشانَد و جهان را در حجابِ نازکش فرو میبَرد،
رودخانهها و دریای خروشانی که امید و تازگی میآورند و، گاهی، خرابی. برای نرودا
این تورِ عمیقن به هم بافتهی سمبولیسمِ طبیعت، زمینهای میشود که شاعر میتواند
از خلالِ آن زندگیاش را معنا ببخشد، و میتواند جهانِ فیزیکی و روحیِ خود را
بکاود...
همین
آمیزشِ امرِ حسی و طبیعی، امرِ سابجکتیو و امرِ ازلی-ابدی یا امرِ غریزی و
استعلایی است که شعر نرودا را از همعصرانش متمایز میسازد.]
| از صفحهی ده
مقدمهی کریستینا گارسیا بر ترجمهی انگلیسیِ کتاب |
ترجمه
را بیژن الهی، انگار، در وقت کم و جوانی به امیرکبیر میسپارد و سراغی از آن نمیگیرد.
ترجمه دقیق است، برابر است، به قول خودش: آکادمیک. نامِ بعضی شعرها به ضرورتی که
معلوم است، تغییر یافته، و بیشترین لذتِ تطبیقِ این کتاب برای من نحوِ گزیدهی
الهیست. نحوی که در تقطیع و آهنگ شعرِ فارسی را سرپا نگه داشته. برابرنهادها هم
البته جا به جا درخشان است.
ترجمهی
فارسی همانطور که الهی مینویسد از همین برگردانِ انگلیسیِ و. اس. مروین –با ثبتِ غلط، Meruin
به جای Merwin، البته- فراهم آمده است. بهتر بود در این بازنشر نیز،
مثلِ نسخهی دوزبانهی اسپانیایی-انگلیسی، چینشِ صفحهها اینطور میبود، که میشد
در صفحاتِ راست برگردانِ انگلیسی و در صفحهی دستِ چپ برگردانِ فارسی را بخوانیم؛
که این رعایت با انتشارِ نسخهی اسکن شده، به خاطرِ برابر نبودنِ تعداد صفحاتِ یک
شعر، ممکن نیست.
شماره
صفحاتِ نسخهی فارسی و انگلیسی باقی ماندهاند و یک شماره صفحهی مجزا در سمتِ
راست و بالا برای چیدنِ بیاشکالِ نسخهی کاغذی اضافه شده، تا یافتنِ هر صفحه در
هر دو نسخهی اصلی ممکن باشد.
[دوستی،
م. یزدیِ عزیز، نسخهی تایپ شده و تمیز و بیغلطی از کتاب فراهم کرد و ماهها پیش
به من سپرد، برای بازنشرِ آن. بعد دیدم بهتر است نسخهی دوزبانه فراهم آورد و بیحرفترین
شیوه استفاده از نمونههای عکسیِ هر دو متن است؛ بی هیچ غلطی، با نگاهداشتِ دقایقِ
تقطیع و حروفچینی و صفحهآرایی، بی آنکه زحمتِ تایپِ متن انگلیسی به گردن کسی
بیافتد و بی هیچ اضافهای.
در
پیراستنِ تصاویر، حذف زوائد و یکدست کردنِ آنها، خ. شایگان یاریرسان بوده است.
ممنونیم.]
پابلو
نرودا، و. س. مروین، پابلو پیکاسو، بیژن الهی
۴ نظر:
ما هم ممنونیم.
ممنون
ممنون. واقعا ممنون.
خداوند شما را حفظ کند.
ارسال یک نظر