۱۳۹۲۰۶۱۶

اشارات پنهان کتاب‌ها

کتاب‌ها به دو چیز شباهت می‌برند: شهرها و آدم‌ها .
آشنایی‌های تازه اما انگار دیرآشنا مختص آدم‌ها نیست ، چه شهرهایی شهر کوچکی بود در کرانه‌ی کویر ، خانه‌ها تا کمر در زمین فرورفته از هرمِ گرما- که در بیتوته‌ی یک‌شبه‌ای چنان عمیق خوابیده باشم انگار زمینِ خانه‌ام ، چه کتاب‌ها ‌مثلن الفِ بورخس ، در خلوتِ بالکنِ خوابگاهی در اصفهان ، سال‌های دور ، روزهای پرتپشِ تندرو- که چون دوستی تازه‌یاب و دیرآشنا ملال زندگی را تا سپیده‌دم به تعویق انداخته‌اند ؛ هیچ شبیه روسپی نیست کتاب ، بازی‌های پنهانِ نامنتظر دارد .
یکی دیر به دست می‌آید و دل می‌زند مثلِ بسیاری کتاب‌های شعر ، یکی از سر اتفاق در کتابفروشیِ دست‌دوم‌فروشی رخ نشان می‌دهد و دیر اما تن می‌دهد : تمام نمی‌شود مثلِ نفثه‌المصدور چاپِ قدیم ، گاهی کتابی بگیر مقالات شمس- چون شهر سوخته ردپاهایی از همه چیز دارد اما پنهان ، گاهی کتابی مثل هزارتو می‌ماند: «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» ؛ و گاهی هم می‌شود کتابی پر از اشارات دور و خفیه باشد مثل آدمی که نمی‌توان او را در سال‌های نخست آشنایی احصا کرد . بسیار . کتاب‌های پرگویِ هیچ‌نگو ، کتاب‌های تمیز و شکیل با رعایت متدهای علمی و جلدهای سخت و ارجاعات دقیق ولی ملال‌آور و گُم ، کتاب‌های کوچکِ کم‌گویی که از فرطِ احتیاط و نگفتن دارد می‌ترکد درخشان‌ترینش این کتاب «رساله‌ای در بندگیِ خودخواسته» نوشته‌ی اتیین دو لابُئِسی- آنقدر که می‌خواهی اشاراتی گوشه کنار آن یادداشت کنی ، کتاب‌های گزیده و منتخب و آنتولوژی که اگر معماریِ دقیقی داشته باشند چیزی هستند ورای آن گزیده‌ها ، کتاب‌هایی که پس از مرگِ مولف منتشر شده و یتیم به نظر می‌رسد ، کتاب‌هایی که چون شهرِ قدیمِ تهران پر است از فضاهای تعبیه شده در زیر زمین برای روز مبادا سرنمونش حافظ عزیز- ، یا کتاب‌هایی که در نخستین نگاه ، مانند بنای غریبی بگیر پل خواجو ، معلوم می‌کند سازنده‌اش از تکه‌های عمر خود آن را ساخته ، از عمر خود کاسته و به آن افزوده است . . .
حالا لذت‌بخش‌ترین کتاب‌ها برای من وقتی‌ست که هنوز شکلی ندارند ، یا شکل نهایی را ندارند ، باید دست برد و مرتب‌شان کرد ، چید و تماشا کرد . با کتاب‌هایی که شکل دارند اما یک نسخه بیشتر نیستند ، مجوز نگرفته‌اند ، ناشر ندارند ، مولف نخواسته منتشر کند یا خمیر شده است . دوستی کتابی به من داد که از آن دو نسخه بیشتر نبود ، وقتی که صحفات از چاپخانه آمده و تا شده ، دمِ صحافی خبر می‌رسد مجوزش باطل شده و باید خمیر شود . دوستم فی‌الفور دو نسخه از آن صحافی و جلد می‌کند ، دستی و هول هول ، و باقی را به امرِ آمران خمیر می‌کنند . کتابی سیاه روی کاغذِ ساقه‌های برنج .
این کتاب‌ها شبیه‌ترین اشیا به عتیقه هستند . باید لمس کرد و ورق زد اما هیچ وقت تصاحب نمی‌شوند . تن به مالِ کسی شدن نمی‌دهند ، مثل کتاب‌هایی نیستند که از آنها هزارتا هست و هرکدام مالِ کسی . کتاب تنها چیزی‌ست در میان اشیا که برای عتیقه شدن به «زمان» نیاز ندارد . درجا می‌تواند به عتیقه تبدیل شود . حجم و بعدهای عجیب بردارد ، ترجمه‌ی یکه‌ای از الیوت که هیچ‌وقت منتشر نشده است و نسخه‌ی اصلی‌ش همین یک نسخه است ، پرینتِ کم‌رنگی روی کاغذهای پارس هشتاد گرمی ، با صفحه‌بندیِ تمیزی که کار خود مترجم است . یا کتابی که به شیوه‌ی دستی آماده شده در ده نسخه و مولف هیچ‌گاه فرصت تقدیم کردنِ آن را نیافته است . در این بین کتاب‌های خطی هیچ لطفی ندارند ، عتیقه نیستند ، چون با دست نوشته شده‌اند و همین یک نسخه هستند دلیل نمی‌شود عتیقه باشند ، همین هاله تنها چیزی‌ست که دارند .
پیرمردی را می‌شناسم که یقین دارم در این حرف‌ها با من همراه است ، یا اصلن شاید این حرف‌ها مال اوست ؛ پیرمردی که عتیقه‌های کوچک و سنگین می‌خرد . مجسمه‌های کوچکِ سنگی ، بخوردانی هندی از جنس سنگ صابونی ، پیپِ یونانیِ سیاهی تراشیده از چوبی سنگین و زمخت ، یک فندکِ دویست‌ساله‌ی ایتالیایی از جنس سنگ و نقره یا ساعتِ جیبیِ از کارافتاده‌ای کارِ دستِ ساعت‌سازی فرانسوی در دربار نمی‌دانم کی . اما همه‌ی اینها را برای یک چیز می‌خرد : برای اینکه وقتِ کتاب‌خواندن روی برگ‌های کتاب بگذارد و دستش آزاد باشد ، سیگاری بکشد ، آبی بخورد ، دستش را به ریش انبوهش بکشد یا با مداد اتودِ نه‌دهمش در دفترچه‌ی قهوه‌ایِ سوخته چیزی را یادداشت کند .
اشاراتِ کتاب‌ها و شهرها و عتیقه‌ها پنهانند . اشاره‌ی پیدا برای راهنمایی‌ست اما اشاراتِ پنهانِ حرف یکجور اغواست . کتاب‌هایی به قول مزاجیِ شاعر- نوشته شده با خطِ غبار بر برگ نسترن در انتظار اینکه غبارخوانی پیدا شود سال‌ها بعد و خطِ غبار بخواند و رمز بردارد.


هیچ نظری موجود نیست: