۱۳۹۲۰۶۲۲

کابوس نامه - 1

کابوس‌نامه× 1

همراهیِ او می‌کردم و دست‌هاش از کرک‌های نازکی پوست داشت -
بعد صدای آوازی آمد ، از نزدیک‌ترین هوایی که بر دستِ چپم بود ، چنان که می‌گفتم الان است بسوزم . از صداش می‌سوختم و صدا نبود . صدا توهمی از کلاویه‌های استخوانیِ پیانویی عتیقه بود که برای کلیسای جامع اصفهان ساخته بودند و انگشت‌های لاغر و استخوانیِ زنی مغروق : بترس از مرگِ مفاجا -
دری نیمه‌باز ، نابسته ، رودخانه‌ی باریکی از نور موحش ، نمی‌تابید ، می‌پاشید : چون کاهی که بر سر سوگواران-
[ بیدار شده بودم ، یقین داشتم چیزی باریک و نحیف ، در خوابم حجم غریبی داشته ، نفهمیدم چه بود ]

×- «کابوس‌نامه» دوره‌ای شعر بود که سال‌ها پیش ، سال 1386در خلوت اتاقی نوشتم ، به تشویق دوستی موافق که از شنیدنِ عنوان شعرها تا روز آخر یارِ من بود . حالا نیست . شعرها ، نوشته شده با مدادرنگیِ سیاه ، روی کاغذهای یک‌ور سفید طرف دیگرش قوانین انتخابات مجلس بود- پراکنده و درهم مانده بود تا یکی دو ماه پیش که از سر کنجکاوی برداشتم آوردم و حالا که آنها را مرتب می‌کنم ، گرفتارِ اسم شده‌ام ، گرفتار کابوس‌هایی که بی‌خوابی را موحش کرده‌اند .
دم غروب داشتم چیزی در موردِ پادشاهی رومی می‌خواندم ، حاکمی شکاک و همیشه در وهمِ دسیسه‌های اطرافیانش ، که بسیاری را به گمان طرح‌افکنی‌های شوم کشته بود و آخر سر نیز یکی از خفیه‌نویسانِ خرده‌پا به بهانه‌ی آوردن خبرِ دسیسه‌ای دستِ اول به اتاق خوابش راه یافت و شاه را در خلوتِ تاریکش کشت . به هر چیزی فکر کرده بود جز اینکه همین خبررسانی‌ها خود یکی از دسیسه‌ها باشد . خوابم برد .
 خوابیدنِ آن وقت ، چیز معمولی نبود . کابوسی که نوشتم ، موخره‌ی خوابی طولانی بود ، با زمینه‌های خون و موهای بلند و گردن‌های بریده ؛ نوشتن اینها و نوشتن کابوس زبان دیگری می‌خواهد که عمده رابطه‌اش با روایتِ واقعات ، خرده رنگ‌های تکه‌پاره و پریشان است و این موهومات هم جوابِ پریشان آن کابوس‌ها.

هیچ نظری موجود نیست: