۱۳۹۴۰۹۲۹

محاورات بیگاه 1


Edouard Vuillard (1868-1940) / Sleep / 1892 / Oil on canvas / H. 33; W. 64,5 cm / 
Paris, Musée d'Orsay / © RMN-Grand Palais (Musée d'Orsay) / 


+
«یاد»، حق است، حق دارد. یادِ کسی که بیاید، هر چه دور و محو -چون طرحِ صورت، در آینه‌ی بخار گرفته‌ی حمام- یا نزدیک و محو -چون در آینه‌ی بخارگرفته‌ی حمام، طرحِ صورتی- یا پَرت و بیخود، باید دست بُرد به گشودنِ راهی، پاک کردنِ بخاری، تا سیمای مبهم پیشتر آید و دور شود و شاید روشن شود. از دور روشنم، به محاوراتِ بیگاه.
×××
«حق است یادِ تو که میانه‌ی حرف‌های بیخودی بیاید. سیم‌هایی که صدای مخصوص دارند، زنی که می‌داند زخمه‌های این سی و پنج سال با چه آهنگی نواخته و آمده‌اند. بعد تلخی‌ست. تلخیِ دهان، وقتِ بیداریِ دیر. مکعب‌های سیمانیِ موج‌شکن است، آینه‌ی کثیفِ حمام، سفره‌های باز و غذاهای نیم‌خوره.»
×××
بستر، نور است. در آن روشنتریم. مرگ‌ها و عشق‌ها، تجلیاتِ حسن و لطف‌ها، بیماری‌های مزمن و ناتوانی، بدن‌های علیل، محتضر، خواب، عریان یا گرم همه در پهنه‌ی بستر نمایانده می‌شوند. بدن‌های پوشیده هم همیشه همسایه‌اند با ناخوشی، مرگ، اندوه. بستر و مرگ، ملازم بوده‌اند از زمانی؛ بستر و اشرافیت هم از دیرزمانی تا همین قرن نوزده توأمان در یاد و نقاشی.
×××
وویار کارهای دیگری هم دارد با همین موتیفِ «خواب» یا «خوابیده» یا «از هوشیاری رفته»، این کار شاید معروف‌ترین. یکی با صورتِ تیره‌تر، یکی پیرتر، یکی شباهت به مرگ می‌برد، یکی ناتوان‌تر از آن که صورتی ازش پیدا باشد؛ در این یکی اما شاید تمام کار ملتفت صورتِ خوابیده باشد. در آن چندتای دیگر، جهان را پهنه‌های رنگیِ مسطح و دست‌یافتنی و بی‌رمز‌ و راز ساخته‌اند، سطوحی از اشیا که فقیرند و «بی‌جان»، یا بهتر بگوییم «به چشم آمدنی»، در این یکی اما اتاق و جهان اطرافِ تخت‌خواب این اریکه‌ی ساکنِ از تولد تا مرگ- فرورفته در رنگ‌های  پوشاننده، دست نیافتنی‌ست و البته رازآمیز. صورت فرورفته در بالش آرام است، چیزی از بدنِ پوشیده در روانداز پیدا نیست، از اتاق هم چیزی دستگیر سخت بشود. پهنه‌ی بالای تابلو هم یک منظره ساخته انگار، چشم را می‌برد و برمی گرداند. اتاقِ محرم، ملافه‌ها و تخت‌خوابِ پوشاننده و حریم، چشم‌های بسته و پوشیده از نور، یادهایی که وقتِ خواب می‌آیند.
×××
یاد، محرمانه می گذرد.
+
ـــ این یادداشت -به هوای م. نقدی- قبلن، جای دیگری، برای یک فکر دیگری، نوشته شده بود. تکه‌های قدیم را فرا هم می‌آورم زیرِ همین نام. بند اولِ نوشته ادای دینی‌ست به چشم‌های تیزِ ک. طهماسبیان عزیز‌ در خواندن  دقیق بهرام صادقی ـــ

هیچ نظری موجود نیست: