۱۳۹۴۱۰۰۳

محاورات بیگاه 3


Giorgio Morandi (1890-1964) / Natura morta  / signed & dated 'Morandi 920'
oil on canvas  / 13½ x 16½ in. (34.3 x 42 cm.) / Painted in 1920

موراندی بدعت‌گذار و برآشوبنده است، در قامتی ساده و زدوده، و از همین رو بسیار سهمگین. فرم اشیا را به ساده‌ترین فرم‌های ممکن تقلیل می‌دهد و رنگ‌ها را نیز خفه و مات اختیار می‌کند، انگار بر همه‌ی بوم خاک پاشیده باشد. رنگ را، و فرم و ترکیب‌بندی را موراندی به نهایتِ سادگی فرومی‌کاهد. مقایسه می‌کنیم با آنچه سزان کار می‌کند، گویا یا مونه. نه ترکیب‌بندیِ آنها را دارد، نه تکرارِ اشیا، نه رنگ‌هایی که فیضان عالم را در خود متجلی کرده‌اند، خاصه در «طبیعت بیجان»‌ها. اشیا را تقلیل می‌دهد به دمِ‌دستی‌های همه‌جایی، آشنا، که هیچ وجه مشخصی ندارند –بازنمایی را هم به موازاتِ این انتخابِ اشیا فرومی‌کاهد، چنان که «فقر» جهان را تراش می‌دهد، پریدنِ روح الاهیاتی را. ممکن است میان تابلوهای موراندی سرگردان بمانید چرا که اشیا به کنه خود رسیده‌اند و از این رو عمومیت یافته‌اند، اشیاءِ جهانی‌اند، ملموسِ امر واقعی. موراندی بر این واقعیت لباسی مزاحم نمی‌پوشاند و بی‌جان‌ترینِ تابلوها از آن اوست، بی‌شک. از این حیث، موراندی یکی از رهروانِ دقیق سزان است.

کسی که «متأثر» است فرق برمی‌دارد، خیلی، با کسی که «مقلد» است؛ پیکاسو و موراندی و ماتیس «متأثر»ین سزان هستند و شاملو و نصرت و اخوان و ... «مقلد»ین نیما. شوربختی اینکه در این سرزمین این دو را یکی گرفتیم، و نفهمیدیم که تأثیر گرفتن و اختیار کردن «پدر» اصلن بد نیست، بلکه برای جلو رفتن، یک دستور کهن است، باید به «عقب» برگشت تا به سرچشمه نزدیک‌تر بود و از آنجا «راه» گرفت. موراندی شبیه سزان کار می‌کرد (تا 1907) بعد به کوبیسم و مختصری فوتوریسم گرایش داشت (تا 1914) و بعد از غرش توپ‌های ماه اوت بود که هرچه پیرایه بر جامه‌ی جهان بود را تکاند، تقلیل داد، فروکاست، زوایدی را که قرن‌ها می‌پنداشتیم گوشت مسیح است زدود و جهانِ خالی از «روح» یا «منجی» را نمایش داد. 1914 پایان یک نمایش عظیم بود.

جهان موراندی در رنگ‌های سفید تا خاکستری می‌آرامد، به نرمی به هم تبدیل می‌شوند و سطوح رنگ‌پریده به نظر می‌رسند، تمام‌ناشده و معوق‌مانده یا که وامانده و حاصلِ دورانِ پریدگی رنگ‌های ظاهر. این فروکاستن را می‌توان پی گرفت و به ترکیب‌بندی و چیدمان و فضا نیز فرابرد. ترکیب‌بندی‌های ساده‌ای که از فرط انسجام و صراحت، ساده و دست‌یاب به نظر می‌رسند و چنین نیستند، به هیچ‌وجه و برای فهمِ این «هیچ وجه» کافی‌ست که چند تابلو را پس و پیش کنیم و ببینیم موقعیتی بهتر از این سخت است، دشوار به ذهن خطور می‌کند. موقعیتی، البته، که در آن همه چیز همینقدر «پریده‌رنگ» باشند و «بی‌چهره». هیچ علامت مشخصه‌ای در اشیا موراندی نیست، هیچ چیزی نیست که یک بطری را از باقی بطری‌ها تمیز بدهد. همه چیز «بی‌نشانه» و «ازلی» و به‌عبارتی «تهی» هستند. موراندی از پوچی به تمایز می‌رسد.

موقعیتِ اشیا در طبیعتِ‌ بی‌جان‌ها باورپذیر یا دریافتنی‌ست، اما موراندی نه فهمیدنی‌ست نه تصورکردنی. در اغلب آثار نمی‌توان حدس زد که کجای جهان چیده شده‌اند، روی میزی یا رف آشپزخانه‌ای یا لب پنجره‌ای. منظری که انتخاب می‌شود و نوع پرسپکتیو کارها نیز به این تعلیق کمک می‌کند، در بازنمایی وقتی ضربه‌های قلم‌مو برجسته و پیدا باشند، این قضیه به انتهای خود می‌رسد و اشیا را نیز دچار تنشی وجودی می‌کند. تقلیل و تنش.

از موراندی می‌توان بسیار حرف زد. پرت هم گفت. ولی حرف زد.



موراندی، نقاش ایتالیاییِ مدرن، متولد 1890 میلادی و درگذشته به 1964، در سن هفتادوچهار سالگی و در بولونیا، زادگاهش. عاشق سزان و رامبراند و پیکاسو و متوجهِ جیوتو، مازاتچو، دلا فرانچسکا و اوچلو. فاشیست. عکس، مالِ سال 1953، بولونیا، کارِ هربرت لیس استیت.

هیچ نظری موجود نیست: