۱۳۹۷۰۲۰۸

ناصرالدین‌ شاهی که می‌نوشت – ۲

ناصرالدین‌ شاهی که می‌نوشت – ۲
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


[...]کبک‌ها از زیر پای فتح‌الله پریدند رو به آسمان. نتوانستم آنها را بزنم، اینجا هم خیلی کج‌خلق شدم. سوار شدم[...] از راه چمنی بدون این که با کسی حرفی بزنم راندیم[...] سیصد قدم به آفتابگردان مانده، دیدم از بالای کوه سختان دست چپ، صدای های‌های بلند شد. نگاه کردم دیدم مجدالدوله، بالای کوه، ایستاده، هی داد می‌کند: های آمد! های آمد! دیدم سرِ کوه، آسمان‌گدار، گلوله‌رس، یک دسته شکار چیق زده ایستاده‌اند. دیدم به به، عجب می‌شود شکار زد. گفتم البته سه چهارتایی از اینها را خواهم زد[...]
ایستادم، هی داد می‌کنم: تفنگ! تفنگ! نیست. هرچه فریاد می‌کنم تفنگ هیچ کس نیست. ملیجک تفنگ را برداشته، پیش رفته بود آفتابگردان. آقاحسین‌قلی هم تفنگ گلوله‌زنی را برده بود پیش گله‌گیله، تفنگ‌دارها هم عقب مانده‌اند. حالا من می‌خواهم یخه‌ی خودم را پاره کنم. میرشکار هم بالای کوه دستِ راست ایستاده، متصل فریاد می‌کند: بزنید، های بزنید. من هم داد می‌زنم پدرسوخته تفنگ ندارم. او صدای من را نمی‌شنود. هی می‌گوید بزن. هرچه می‌گویم تفنگ ندارم نمی‌شنید. بیشتر جر آمدم. میرشکار فهمید تفنگ ندارم. تا خودش را رساند، تفنگ آورد، شکارها گریختند. با کمال افسوس و کج‌خلُقی آمدیم آفتابگردان. [...]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «آسمان‌گُدار» که از فرط زیبایی مبرهن است چیست؛ «گلوله‌رَس» هم همین‌طور؛ «چیق» را در منبعی نیافتم، باید ترکی باشد.
* در کتاب مستطاب «لغتنامه»‌ی دهخدا ذیل مدخلِ «آفتابگردان» می‌خوانیم:«سایبان. چتر. || لبه‌ای جدا که بر مقدم کلاه پیوستندی در سفرها تا آفتاب بر روی کمتر تابد.»   که در واقع سایبان یا آفتاب‌پناه کوچکی‌ست برای استراحت حضرتِ شاه، وقت ظهر یا عصر، در آفتاب کوه،برای رفع خستگی و نوشیدن چایی؛ گوشه‌اش در عکس زیر پیداست.
* برای بهتر خواندن گفته‌ها را ایرانیک (کج) کردم. رسم نیست. راهی نداشت. گیومه بد می‌شد.






هیچ نظری موجود نیست: