۱۳۸۹۰۱۱۱

همین چند سطر (14)

-- آه وفور کاجها --

آه وفور کاجها، زمزمه‌ی موجها که می‌شکند،
بازیِ آهسته‌ی نورها، ناقوسِ دوردست،
شفق که در چشم‌های تو می‌افتد، ای عروسک،
صدفِ زمینی، که زمین در آن می‌خواند!
در تو رودها می‌خوانند
و جانِ من در آن همه پا به گریز می‌نهد
به آرزوی تو،
و تو آن را گسیل می‌داری
به هر جا که خواهی.
راهِ مرا با کمانِ امید خود نشانه بگیر،
و من، در هذیان، فوجِ تیرهام را رها خواهم کرد.
همه سو، میانِ مه گون تو را می‌بینم،
و سکوتِ تو ساعاتِ غمزده ی مرا فرو می‌گیرد،
و در تو با بازوانِ سنگی‌ی شفافت
بوسه‌هایم لنگر می‌فکند، آرزوی نمورم آشیان می‌گیرد.
آه صدای رازناکِ تو
که عشق می‌نوازد و تاریک می‌کند
در غروبِ میرنده و طنین انداز!
این چنین به ساعاتِ عمیق دیده‌ام،
روی کشتزارها،
سنبله‌ها دلنگ دلنگ می‌زنند
در دهانِ باد.

سروده‌ی پابلو نرودا ، ترجمه‌ی فرودِ خسروانی
احتمالن خسروانی همان بیژن الهی باشد

هیچ نظری موجود نیست: