۱۳۹۰۰۶۱۳

دست در بیدل زدن / یک پیشنهاد

برسد به دست م. ب. ح

دوست من !

دیده‌ام در گوگل ریدر شاعران سبك هندی را بازنشر می‌دهید و می‌دانی كه همدل بوده‌ام در این موضوع با شما و همراه نه، كه نه دغدغه‌ام در پرداختن به این موضوع كافی ست ونه دانش‌ام در ادبیات وافی.

با این وجود وسوسه شدم

به نظرم رسید علاوه بر تمهیداتی كه شما به كار برده‌اید می‌توان غزل‌های هم وزن بیدل را در هم آمیخت و با توجه به پاشان بودن غزل و عدم ارتباط معنایی عمودی میان بیت‌ها، سطرهای درخشان را در یك شعر مجموع كرد و به اجبار‌، گاهی از هم قافیه بودن ابیات گذشت .

می‌دانم دست بردن در شعر بیدل كم از دستبرد ندارد، اما این «دست برد »، محدود به چینش و تركیب دوباره و تكرار مصرع‌هاست و می‌دانم همین محدود از حد من بیرون است. گفتم كه وسوسه شدم.

این شعر حاصل تركیب چهار غزل هم‌وزن ( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن - هزج مثمن سالم ) بیدل است. گاه مصرعی از بیتی را با مصرعی از بیتی دیگر در غزلی دیگر به دنبال هم آورده‌ام. ازنتیجه‌ی این كار تفنن‌وار كه بگذریم می‌توان به این امكان فكر كرد. نمی‌توان؟

غبار حسرت ما

هیچ

ننشست از زمینگیری

كه هركس

می

ر

ود

چون سایه از جا می‌برد ما را

نه گلشن را زما رنگی

نه صحرا را زما گردی

ندانم

گردباد از مكتب فكر كه می‌آید؟

دل از داغ محبت گر

به این دیوانگی بالد

همان یك لاله

خواهد طشت پرخون كرد

صحرا را

نه گلشن را زما رنگی

نه صحرا را زما گردی

به هرجا می‌برد شوق تو

بی ما می‌برد

ما را

نگاه وحشی لیلی ...

كه نقش پای آهو

چشم مجنون كرد صحرا را

شهریور نود – خارک

برای آنهائی که ذوق و فی‌الجمله استعدادی دارند، دلیل لازم است.

نیما یوشیج، حرف‌های همسایه، آذر 1323

در میانه‌ی حرفهایی که با دوستان داشتیم و داریم در مورد کار و سبک و نمایاندنِ سبک هندی‌ها، متنِ بالا را دوست، رضا ج حاجیانی نوشته و به این بحث‌ها نگاه دارد. رفتاری که پیش‌نهاده، امکانی‌ست در باز‌بینیِ شعرهای قدما در سایه‌ی نگاهِ جدید، در سایه‌ی دستی که سایه‌بانِ چشم می‌کنیم، چشم می‌کشیم تا پهنه‌ای را در افقی پدیدار بیاوریم.

التزامِ وزن و قوافی، التزامِ رعایتِ ارکانِ وزن، و بحر و این حرفها، در اغلبِ مواقع مثل قابی به شعر شکل می‌دهد. حرفِ من هم با این اغلبِ مواقع است، و استثناها نقطه‌ی پرگارِ آفرینش هنری‌اند و حرفشان جدا. این تکرارِ وزن و ارکان و قوافی، به نظر من، در محورِ عمودیِ شعر، حیاتِ سنتِ شعری و فکری را باعث شده است. حرفم بیشتر به سبک و نگاه برمی‌گردد و از محورها هم در عینِ قوافی و محورِ عمودیِ غزل، معانیِ محورهای زبانشناسی را می‌خواهم. جایی که اجبارِ قوافی به ناچار تعداد محدودی کلمات را به حیاتِ شعریِ این شعرها راه می‌دهد و لاجرم راه به بسیاری کلمات می‌بندد، تقریبا راه به اغلب قریب به اتفاق، و آوردن قوافیِ جدید هم رقصِ در گور است.

اما خلاقیت، یا ظهورِ جهانِ فردیِ شاعر را در شعر قدیم، باز هم به نظر من، می‌توان در محور افقیِ شعر، در بیت‌ها سراغ کرد، ولی نهایتا یک یا دو بیت. و باقیِ غزل به راهِ قافیه می‌رود. این بیت‌ها قران سعدِ محورهای شعر است و به همین دلیل کمیاب. فرا-افکندنِ محورِ استعاری یا عمودی‌‌ست بر محورِ هم‌نشینی و افقی، به زعمِ یاکوبسن کارِ شعر است، و این فرا-افکندن (Projection) را هر کسی به شکلی مراد می‌کند و من با توجه به مقاله‌ی اصلیِ مرجعِ این حرف (قطب‌های استعاره و مجاز، کتاب شعر، اصفهان، زیر نظر محمود نیکبخت، 1374 و پیش‌تر به ترجمه‌ی خانم خوزان در کتاب "زبانشناسی و نقد ادبی" به همراه آقای حسین پاینده، نشر مرکز، 1369) از این جمله و شرح نویسنده این را می‌فهمم که:

شعر در زبان وقتی اتفاق می‌افتد که رفتارِ استعاری با زبان را در محور هم‌نشینی یا مجازیِ کلمات اعمال کنیم. در محور هم‌نشینی کلمات نسبت به هم "تحدید" معنا ایجاد می‌کنند تا معنایی ایجاد شود، مثلن در جمله‌ی «دیشب من خوابیدم»، از آنجا که زبان لاجرم در زمان به معنا می‌رسد، "من" به دیشب اضافه می‌شود و محدوده‌ی معنا را در افقِ فاعلی محدود می‌کند و فعل نیز کنش را اضافه می‌کند و دایره را می‌بندد تا این مرز تلاش کند معنای دیگری به وجود نیاید. عواملی مثل بافت، لحن،‌ کنشِ بدنی، موقعیتِ جمله در دیالوگ، یا دلالت‌های تاریخی و بافتی می‌توانند معانی تلویحی ایجاد کنند، اما در شعر برعکسِ نثر که در محدود کردنِ معنا رفتار دارد، کلمات در ازدیاد "بَر"های معنایی عمل می‌کنند، در بیدار کردنِ دلالت‌های چندگانه‌ی کلمات بازی می‌کنند، نه در بستنِ آنها.

وقتی بود با مثال حرف می‌زنم، این کار را تابستانِ 89 روی چند بیت از صائب و طالب انجام دادم و دستم به یادداشت‌های آن روزهای سفرهای پیاپی اصفهان برسد اینجا خواهم آورد، غرض اینجا این بود که مثالی به دست بدهم از کاری که گمان می‌کردم با هندی‌ها باید کرد، صرفا یک پیشنهاد.

ارزشِ این کارِ دوست، رضا ج حاجیانی ، نزدِ من این است که یک نکته را دریافته و اعمال کرده: سودای تجمیع معانی در غزلی یکه بیهوده است. و نشان می‌دهد در غزل‌های هم وزن و قافیه‌ی بیدل (و حتی گاهی نا-هم-قافیه) می‌توان نگاه و معنای نزدیکی را جستجو کرد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خوانده شد :)