13950405
امشب شب قدر است، یا یکی از شبهای قدر، و از پنجره صدای
استغاثه و همهمهی رفت و آمد مردم سیاهپوش است که میآید مخلوطِ سکوتی حزنآور در
میانهی جملات بریدهبریده: مثل جهیدنِ پشتِ همِ خون از گردنی بریده به تیغ، با
هجاهای سکوت و انتظار در فواصل نامنظمِ هر جهشِ خون از رگ...
تا عصر مشغول تفنن اطرافِ واقعهی ترور ناصرالدینشاه و نقش
سیدجمالالدین اسدآبادی و میرازرضا و روایتهای گوناگون بودم. دم غروب بود که در
کتاب «سرگذشت زندگیِ من» شیخ ابراهیم زنجانی (چاپ نیما، آلمان، بی تاریخ) رسیدم به
روزهای پیش از ترور ناصرالدینشاه و وقایع زنجان و بعد تا عبور مظفرالدینشاه از
زنجان و دیدار شیخ با او؛ بلافاصله بعد از نقل این واقعه –که منظور اصلیِ من از تفحص
در این کتاب بود- از بیماریِ زنش یاد کرده و شرحی دقیق و مبسوط و اندوهناک از
روزهای پیدا شدن بیماری تا مرگ زنش میدهد، از ارثی بودن این بیماری، فقر مزمنش و
ناتوانی از فراهم کردن پول، خجالتش، از دلایل فقرش، قی کردن زنش روز پیش از مرگ، و
حال فرزندان و خودش... واقعاً در شرححال و خاطراتنویسی کمتر کسی به صراحت و حدّت
این شیخ میشناسم. هروقت به سرِ کتابش رفتهام، برای یافتن چیزی یا شرحِ واقعهای،
اسیر روایت و زبانش شدم.
اغلب خطِ وقوع حوادث را رعایت میکند، و در میانه تمام
تاملاتش را جا داده و فلاشبک و تداعیهاش نیز سببهای پذیرفتنی دارد، بیخودی شاخه
به شاخه نمیکند، از شرح احوال آفاقی و انفسیِ خود ناتوان نیست که بخواهد سر هم
کند و ببافد تا القای فکری کند. دیروز داشتم میگفتم هرچه از واقعهی ترور میخوانم
عجیبتر میشود، هربار که دنبال خطی و ربطی از واقعهی ترور در کتابی میگردم به
چیزهایی میرسم که مقصود نبوده و البته بسیار مردافکن است. دیروقتِ شب بود که از
دفتر زده بودیم بیرون، حرفِ مهارت جولیان بارنز بود در پرداختن روایت هر جستار
کتابش و بعد ربط این جستارها به هم؛ باد خنکی میوزید و خیابانِ نیمهشب خلوت بود.
به م. گفتم یک چیزی در دل این اتفاقات پیدا کن و دل ببند تا ملال مداوم سراغت
نیاید، همیشه یک واقعه یا آدم داشته باشی اگر در ذهنت و در همه چیز پیِ خط و نشانی
مرتبط بگردی کمتر شکارِ ملال میشوی. بعد، سرازیریِ تا پارکوی را هرقدم انگار سوی
رنجی برمیداشتم که ساکتم میکرد، زبانم بُرید، و وقتی از تاکسی پیاده شدم شهر
یکسره شهربندان شده بود.
روزهای بلندِ تابستان و شبهای کوتاه اما کاهل، ناگذرنده،
بیداردارنده...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر