۱۳۹۷۰۹۲۱

کرانه‌ی شب


کرانه‌ی شب می‌دانید کجاست؟

جایی که نور از تاریکی جدا می‌شود و روز از شب جدا می‌شود و خط فارقِ غروب است که چون حلقه‌ای گرد زمین می‌گردد با چرخش خورشید. نور که کم می‌شود، مثل صدای زلزله که از دور می‌آید و شبیه همهمه است، می‌بینم که شب با سرعتی خارق‌العاده زمین را در می‌نوردد، و غروب می‌آید، و نیمی از جهان ما همیشه زیر نقاب می‌آرامد.

تفریح روزهایی که نمی‌توانستم کاری کنم این بود که غروب‌ها می‌رفتم پشت بام ساختمان ــ‌که از قضا روی تپه‌ای بود‌ــ و تماشای هواپیماهایی که می‌کردم که از مهرآباد بلند می‌شدند، خیزشی نرم سوی غروب، و بعد اوج می‌گرفتند؛ من منتظر آن یکی دو دقیقه می‌شدم که هواپیماها گردن می‌کشیدند بلند شوند و از تاریکیِ دشت تهران می‌رسیدند به سرخیِ افق غروب و نقطه‌ی سرخی می‌شدند در آسمانِ رو‌‌ـ‌به‌‌ـ‌تاریکی.

حالا از پنجره‌ی اتاقم نشستن هواپیماها را می‌توانم ببینم تا جایی که می‌رسند به کمرِ برجی گنده و تصویر تمام می‌شود، ساعت از ۱۲ که رد می‌شود تفریح من هم تمام است. در نشستن و برخاستن هواپیماها نمی‌دانم چیست که دوستم می‌رفت پارک می‌کرد در جاده‌ی ساحلیِ پشت فرودگاه، و بلند شدن هواپیماها را از بالای سرش نظاره می‌کرد. و تف توی دریا می‌انداخت و برمی‌گشت بر سر خانه‌ی خیلی قدیمیِ مادربزرگی‌اش.




هیچ نظری موجود نیست: