۱۳۹۵۰۹۱۲

مُکَیِّفاتِ بُریدِه -2 - واسکو پوپا و زبیگنیو هربرت



مُکَیِّفاتِ بُریدِه -2 (واسکو پوپا و زبیگنیو هربرت به ترجمه‌ی بیژن الهی)
برای رضا

چند شعر از واسکو پوپا و زبیگنیو هربرت؛ در اندیشه و هنر شماره ۸‌م، کتاب ششم، شهریور ۱۳۵۰ (به قیمت چهل ریال)؛ عوض نام مترجم نوشته شده «به یاری‌ی بهمن شاکری»‌ و «به یاری‌‌ی سیروس آتابای» که یعنی مترجم کس دیگری‌ست و این دو کمک کرده‌اند؟ و اینها در ادامه‌ی همان کاوافی و سفریس و الیتسیس است که یکی از کاوافی‌ها را ــ‌ترجمه‌ی فرامرز اصلانی‌ــ دیدید.
واسکو پوپا، متولد صربستان ــ‌یوگوسلاوی سابق‌ــ ، درس‌خوانده‌ی فلسفه تا سال‌ها، بعدن به کمونیست‌های وفادار به تیتو ملحق شد، پارتیزان شد، چندی در زندان آلمانی‌ها بود، از بیست و هفت سالگی شعر به مجلات داد، و بعد بیست و پنج سال ویراستار ناشری بزرگ بود و آکادمیسین ــ‌یعنی عضو فرهنگستان‌ــ هم شد؛ و تا آخر عمر ــ‌هفتاد و پنج سالگی‌ــ هشت کتاب شعر منتشر کرد. شعر پوپا در زمانِ زبان و ادبیاتِ کشورش غریبه بود و چیزی خلاف جریان سوسیالیستیِ  ادبیاتِ موجود. آشناییِ مترجمان اندیشه و هنر ــ‌به شهادت متن سیروس آتابای در موخره‌ی کتاب نیت خیر هلدرلین به ترجمه‌ی بیژن الهی‌ــ باید با منتخب شعرهای پوپا در نشر پنگوئن باشد ــ‌سال ۱۹۶۹م./۱۳۴۸ه.، با مقدمه‌ي مشهور تد هیوزــ که خودش هم داستانی دارد، یا شماره‌ی نخست یک مجله یا جُنگ که آغاز همین داستان است:
تد هیوز سال ۱۹۶۴م. اولین‌بار شعرهایی از واسکو پوپا به ترجمه‌ای انگلیسی می‌خواند ــ‌کارِ Anne Pennington و Aleksander Stefanovicــ و شیفته می‌شود. سال بعد، نخستین شماره مجله‌ی Modern Poetry in Translation  را با کار پوپا ــ‌و البته هولاب و میلوش و هربرت؛ اعجوبه‌های اروپای شرقی‌ــ‌ آغاز می‌کند، خودش سردبیر مجله است و آلوارز از مشاوران آن. شماره اول این مجله را می‌شود هنوز ورق زد و کیفور شد مثلن از اینکه این مجله اولین نمونه‌کار حسابیِ ریچارد هولیس ــ‌ ِ ‌آن‌زمان گمنام و حالا بسیار مشهور و هشتاد و دوساله، ساکن لندن‌ــ است در صفحه آراستن و چیدنِ مجله. بعدتر، سال۱۹۶۹ بر منتخب شعرهای پوپا ــ‌نسخه‌ی معروف پنگوئن‌ــ از مجموعه‌ی مشهور و دورن‌ساز Penguin Modern European Poets  مقدمه‌ای مي‌نویسد؛ سرپرست مجموعه این‌بار آلوارز است که در ایران به کتاب بکت می‌شناسیمش ــ‌زنده است و هشتاد و هفت ساله. بعضی مفسرین و منتقدین بعدتر مدعیِ تأثیر رفتار شعریِ پوپا بر کارهای هیوز شده‌اند. پوپا انگار افسانه‌هایی و قصه‌هایی تا سرحد ممکن «بصری» می‌نویسد که از دل فرهنگ عامه یا حافظه‌ی ملتی گذشته‌اند: جشنی از افسانه‌ها و اسطوره‌ها و فولکلورها و قصه‌ها و شکست‌ها و ... و این شیوه بعدتر در کار هیوز ــ‌مثلن کلاغ‌ــ پیداست. در این صفحه می‌توانید بیشتر بخوانید در باب این تاثیر.  البته هیوز سال ۱۹۹۵م. در مصاحبه با پاریس ریویو به تصریح می‌گوید که آشنایی با هربرت و پوپا و هولاب "شوک" ادبی بوده است برای او. در فارسی از پوپا اولین بار همین چیزی که می‌بینید ترجمه شده ــ‌تا جایی که من می‌دانم‌ــو بعدها به دست آقای ضیا موحد و زنده‌یاد احمد میرعلایی در مجله‌ی فرهنگ و زندگی، به سردبیریِ مرحوم ناصر نیرمحمدی، آدمی غریب غریب. آخرش اینکه بازی‌ها ی پوپا و دوّاریِ آن شعرها ــ‌ابدیت‌شان‌ــ و ساختار آنها هنوز در ذهن من از ده سال پیش درخشان است. حد اعلای شعری که بی‌رنگِ روایی دارد. البته از هولاب و هربرت نمی‌شود گذشت:
زبیگنیو هربرت دوسال بعدِ پوپا در لهستان متولد شده، از پدری بانکدار و حقوق‌دان ــ‌و از سربازان خط مقدم لهستانی در جنگ اول جهانی‌ــ ، بعدها عضو نهضت مقاومت لهستان شد، در دانشگاهی زیرزمینی مخفیانه فقه‌الغه لهستانی خواند چندی، بعد مهاجرت کرد، زادگاهش دستخوش تحولات قومی‌ـ‌فرهنگی شد و از آن به بعد تا ابد تبعیدی بود، در کراکوف اقتصاد خواند و به همان بانکداری و حقوق‌دانی پدر اقتدا کرد و حقوق خواند، بعدتر سر پیچاند و رفت دانشگاه ورشو فلسفه بخواند، طعم فقر و فقدان را چشید، پولِ ناچیز نوشتن به دادش رسید، از هفده سالگی شعر می‌نوشت و ۱۹۵۰ اولین شعرش چاپ شد، همین سال‌ها عاشق زن متأهلی می‌شود و نیم قرن بعد نامه‌های عاشقانه‌اش منتشر می‌شود، نقد و معرفی و گزارش تیاتر و موسیقی نوشت، دو سه اسم مستعار داشت برای هر کاری خصوصاً از 1953، از ژانویه تا جولای ۱۹۵۴ با فروختن مدام خون خودش روزگار گذراند، مقتصدانه و سخت به سفر می‌رفت و سلامت جسمش شکننده ماند اگرچه هفتاد و سه سال زیست، از سوسالیست‌ها و کمونیست‌ها یکجا به بعد بریده بود و برید اگرچه بیشتر عمرش را زیر دیکتاتوری و سانسور نازی‌ها و شوروی زیست و ضدکمونیست بود، دو کتاب مهمش سال ۱۹۵۷ چاپ شد، مابین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۱ و از ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۱ با همان پول‌های ناچیز یکجا بند نشد و بیشتر لندن و پاریس و برلین بود و بعد اتریش و ایتالیا، یکسالی هم این وسط استاد مدعو ادبیات دانشگاهی بود در لس‌آنجلس، سه چهار کتاب مهمش تا آن زمان منتشر شده بود، بهره‌اش از اسطوره‌ها تا رندی و طنز مخصوصش آشکار شده بود،‌ سر و کله‌ی مستر کوگیتو ــ‌سال ۱۹۷۴‌ــ پیدا شده بود، لحن بدبینانه و تلخش اوج گرفت، علیه سانسور بیانیه امضا می‌کرد، ۱۹۸۶ برید رفت پاریس، بعد ۱۹۹۲ بیمار سخت شد و برگشت ورشو، اهل آکادمی شد، سفرهای کوتاهی رفت، چند جایی درسگفتار گفت، و ۱۹۹۸ مُرد؛ با ده کتاب شعر ــ‌‌یازدهمی پس از مرگ‌ــ و بسیاری جستار و نقد و معرفی و نمایشنامه و داستان کوتاه و نامه و ... هیچ کم ندارد این زندگی برای نوشتن بیوگرافی یا سناریویی بلند. کشدار و بلند.
اول در همان شماره‌ی نخست جُنگی که ذکرش رفت شعرهایی از او منتشر شد، با این مقدمه که هربرت در جنبش مقاومت لهستان حضور داشته و ادامه‌ی جنیش ضدرمانتیک‌های قبل جنگ است و آیرونی مشخصه‌ی کار اوست. در ترجمه‌ای که می‌بینید شعر «چه می‌شود» به یاریِ سیروس آتابای از آلمانی بازگشته ولی در این شماره‌ی نخست مجله با عنوان «Poem» و ترجمه‌ي میلوش آمده است که ضمیمه کردم. دلم نیست ننویسم که در همین شماره مجله، صفحه‌ی هفت، شاید نخستین بار، شعر «ژیتوی شعبده‌باز» به ترجمه‌ی گئورگ تینر منتشر شده است (همان سالی که حسنعلی منصور بر پله‌های مجلس شورای ملی ترور می‌شود، هویدا نخست‌وزیریش آغاز می‌شود، ملک فاروق می‌میرد، لئونوف اولین راهپیماییِ فضاییِ تاریخ را انجام می‌دهد، به جان شاه ایران سوقصد نافرجام می‌شود، دانشگاه صنعتی‌شریف ــ‌آریامهر سابق‌ــ افتتاح می‌شود، مالکوم ایکس در منهتن نیویورک به دست گروه امت اسلام و به ضرب گلوله ترور می‌شود، لقب «آریامهر»یِ شاه ایران در مجلس تصویب می‌شود، دمیتری مدودف به دنیا می‌آید، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به دست فرح افتتاح می‌شود، سازمان مخفی تروریستی مجاهدینِ مارکسیستی‌ـ‌اسلامی شکل می‌گیرد... سالی جنون‌آمیز و پر از شعبده) که چهل و دو سال بعد در جُنگ پردیس ۲-۳  به فارسی می‌خوانیم. بعدتر همان آلوارزی که گفتیم مقدمه نوشت بر منتخب شعرهای هربرت به ترجمه‌ی میلوش که سال ۱۹۶۸ که در همان  Penguin Modern European Poets منتشر شد. از این مجموعه شعر «اپیزود» را ضمیمه کردم:
***
[در نقل از حافظه‌ی به‌خطا منبع ترجمه‌ی میرعلایی از پوپا را به غلط «فرهنگ و زندگی» نوشتم که به تذکر دوستی یقین کردم در «جنگ اصفهان» کار شده و آن را هم همین روزها در دسترس خواهم گذاشت. کپیِ کم‌رنگی که از سالهای اصفهان به یادگار مانده شماره‌ی مجله‌ی جنگ اصفهان را در خود ندارد و شاید آن ترجمه نخستین معرفیِ پوپا باشد به فارسی. در متن حاضر درست شد و در پی‌دی‌اف نمی‌توانم. امیدوارم عفو شامل حال بنده شود.
و اینکه مترجم شعرها به حدسی که زدم درست بیژن الهی‌ست.]

هیچ نظری موجود نیست: