یادداشتها
برای مهرا – چهارم
قوسِ ناخنِ چیده روی سرامیک، وقتی سر چرخاندم، وقتی سرد بود سرامیک، سایه داشت، سایهی بریدهی نازک.
میانِ ناخن و قوسِ سایه اما حفره
شبار به گودیِ در دریا میگویند، زیرِ آب، و اغلب جایی که گرداب میشود شاید. در شیافِ جسم و سایه، شباریست، دراز و ندیدنی.
جسم هم یا به سایه است، یا با سایه فرا هم نمیآیند. سایهی منفصل، سایهی از آدم جداست، شکلِ آدم کمتر دارد، بیشتر شکل نور و حفرهی مابین دارد. شکلِ آدم از دور به چیزی شبیه است در دورِ آدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر