دیدارشناسی سکوت (تا مهرا) / 2
در خواب دستش را بریده آورده تا دهان، دهان باز کند اگر، ماری با رگهای آبی
در بیداری پایش روی مین بود که اگر برمیداشت تمام زندگیاش منفجر میشد. گفت هوای آمدن دارد همین روزها، ما هم دوستش داشتیم. دوست داشتم موهایش موج بردارد. برنداشت.
برنداشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر