۱۳۸۸۰۸۱۶

اگر دروبین... (دو)


اگر دروبین... (دو)

ایستگاه مترو هفت تیر، منتظر قطار آخر، بیرون باران می آمد، سکوی روبرو یک ردیف صندلی چهارتایی زرد، اگر دوربین داشتم قاب را از راست می بستم به سطل زباله ی دیواری با پلاستیک آویزان زرد، از بالا یه تابلوی هفت تیر میان کادر، از پایین به لبه ی سکو که پاخورده بود و ساییده، و از راست به تابلوهای راهنمای سه گانه: پله برقی، تلفن و سرویس بهداشتی.

و در میان اینها، 4 نفر روی صندلی ها نشسته، غمگین، خوابالود، چیزی شبیه تابلوی "سرخوردگان" فردینان هودلر، یک نفر هم با پلاستیک ابزار کارگری نشسته روی زمین، انگار روی توالت نامرئی نشسته باشد


*لینک تابلو را پیدا نکردم. چهار نفر با لباس سیاه نشسته اند روی نیمکت، یا پنج نفر. افسردگی و یاس می بارد. کتاب تاریخ هنر مدرن نوربرت لینتون، ترجمه علی رامین، یک جایی این تابلو را دارد. این تابلوی هودلر شبیه هست ولی خودش نیست
به لطف آن لاین آرزوی عزیز پیدا کردم. سردرِ متن.




۱ نظر:

Unknown گفت...

گاهی هم آدم خودش را از بیرون می بیند. امیدوارم جای تو بین سرخوردگان نباشد، هرگز.
شایعاتی شنیدم مبنی بر حضور قریب الوقوعت ای مقام. حقیقت است؟